مشکلات مطالعۀ تاریخ جهان و ایران باستان / سیما سلطانی

دكتر تورج دريايى، استاد دانشگاه كاليفرنيا، به دعوت موزه ملّى ايران با موضوع «مشكلات مطالعه تاريخ جهان و ايران باستان» در 25 مرداد 1388 در محل موزه ايران باستان به ايراد مطالبى پرداخت كه هر چند بسيار مختصر بود، اما نكته‏هايى شايان توجه داشت.

وى در آغاز سخنانش به طور خلاصه به روند مطالعه تاريخ باستان پرداخت :

دانشمندان و مورخان اروپا و امريكا حدود يك قرن است كه به صورت علمى در مورد تاريخ جهان باستان به مطالعه و نگارش پرداخته‏اند. اما كاستى تلاش ايشان در نگاهى بوده است كه به تاريخ باستان داشتند؛ نگاهى يك سويه كه يونان و روم را محوريت مى‏بخشيد و ديگر قسمت‏هاى جهان باستان را ناديده مى‏انگاشت. اين نگاه تا آنجا پيش مى‏رفت كه تاريخ كشورهاى بزرگى چون ايران، مصر و چين حتى در دپارتمان تاريخ مورد بررسى قرار نمى‏گرفت؛ تدريس آنها به دپارتمان زبان‏هاى باستان محدود مى‏شد.

در 20 تا 25 سال اخير تلاش‏هاى بسيارى انجام گرفته است تا اين نگاه تصحيح شود. مورخان متوجه اين موضوع شده‏اند كه تاريخ باستان، همچنان‏كه تاريخ معاصر، تاريخى يكپارچه است. براى فهم تاريخ روم چاره‏اى نيست جز آنكه تاريخ معاصران روميان نيز به تفصيل بررسى شود. ديدگاه نادرستى كه ميان شرق و غرب خطى مى‏كشد و اين دو را به لحاظ تاريخى نيز متمايز مى‏كند، ديدگاهى است كه تاريخ را از يكپارچگى‏اش خارج مى‏كند و آن را تكه‏تكه و در نتيجه نامفهوم به نمايش مى‏گذارد. جمله‏اى از هرودت به يادگار مانده است كه مى‏گويد: «مابين شرق و غرب مرزى است تخيلى.» مشابه اين معنا را در تاريخ معاصر از لئوپولد وان رنك داريم: «تاريخى نيست جز تاريخ جهان.» اين دو نقل‏قول نشان مى‏دهد كه مورخان در نقل تاريخ و نقد و تحليل آن نياز به نوعى تواضع دارند. همچنان كه ايرانيان مى‏بايست دنياى باستانى خود را با ديگر نقاط جهان شريك شوند، اروپاييان نيز براى درك بهتر تاريخ يونان و روم نيازمند پذيرش تاريخ ديگر نقاط جهان هستند.

اخيراً در ايران به مقتضاى سياست و يا چيزهايى از اين دست و نه البته از جنس تاريخ، تلاش‏هايى صورت مى‏گيرد تا تاريخ ايران باستان را جداى از ديگر نقاط جهان، و چيزى برتر و متفاوت نمايش دهند. ما بايد به هوش باشيم تا اشتباه اروپاييان را تكرار نكنيم. ديدى متواضع لازم است تا بدانيم كه ما بهترين نبوديم، يكى از فرهنگ‏هاى مهم به شمار مى‏آمده‏ايم.

دكتر تورج دريايى در بخش دوم سخنانش به مشكلات ويژه مطالعه تاريخ ايران باستان پرداخت :

نخست آن دسته‏بندى تاريخى ايران باستان، پيش از اسلام و بعد از اسلام، دسته‏بندى مناسبى نيست. اين مبدأ براى تاريخ ايران مشكل‏ساز است. براى مثال تاريخ دوره هخامنشى، تاريخى است مرتبط با تاريخ بين‏النهرين و سپس حمله اسكندر و هلنيسم و اشكانيان دوره‏اى مجزا از ديدگاه فرهنگى را مى‏سازد كه به طور كلى با دوره پس از خود متفاوت است. من دوره ساسانى را به دو بخش تقسيم مى‏كنم: بخش نخست آن را تا پادشاهى خسرو و سپس از خسرو تا پايان دوره عباسى را در يك قسمت مى‏بينم. به واقع اين قسمت دوم از نظر مسائل اداره  كشور مشابهت‏هاى بسيار دارد كه نمى‏توان آن را به پيش و پس از اسلام تقسيم كرد و ناچار بايد آن را در يك مجموعه زمانى ديد.

مشكل ديگر مطالعه تاريخ ايران باستان مسئله منابع آن است. ما هنوز در تاريخ ساسانى به منبع البته مهم اما ناكافى تاريخ طبرى بسنده مى‏كنيم. حال آنكه اين تاريخ بسيار بعد از ساسانيان نگاشته شده است و طبرى مسلمان بوده است و به بسيارى از مطالب و منابع پهلوى و ديگر زبان‏هاى دوره ساسانى دسترسى نداشته است. طبرى در مورد قرن سوم و چهارم ميلادى بسيار كم مى‏داند و اهميت تاريخ او به اواخر دوره ساسانى منحصر است. براى مطالعه تاريخ ايران باستان منابع تازه و متفاوت بسيارى در دست است كه متأسفانه در ايران به آن توجه درخورى نشده است. منابع مادى، باستان‏شناسى، سكه‏شناسى، متون پاپيروس و چرم نوشته، همچنين منابع سريانى و ارمنى كه مى‏توانند در درك بهتر عصر ساسانى به ما يارى رسانند هنوز ترجمه نشده‏اند. تاريخ ايران باستان نيازمند آن است كه نوعى تبادل بين‏رشته‏اى را تجربه كند. مورخان نمى‏توانند، بدون استفاده از كارها و تلاش‏هاى باستان‏شناسى و سكه‏خوانى، همچنان به كتاب تاريخ طبرى بسنده كنند.

كتاب پيرنيا كه در نوع خود بى‏نظير است و كتاب كريستن‏سن، اگرچه هنوز مانند ندارد، اما خالى از يافته‏هاى نوين است و بى‏شك بايد جايگزين‏هاى مناسبى پيدا كند.

بخارا 71، خرداد ـ شهریور 1388