دایره العمارف کتابفروشی در ایران/ مسعود عرفانیان

كتابفروشى (يادنماى بابك افشار)

مجلد اول : پانزدهم اسفند 1383، نشر شهاب‏

مجلد دوم : 1387، انتشارات خجسته‏

به خواستارى ايرج افشار.

با همكارى : عبدالحسين آذرنگ، على دهباشى، سيد فريد قاسمى و نادر مطلبى كاشانى در مجلد اول؛    نامبردگان و رضا يكرنگيان در مجلد دوم.

«در مراسم ختم فرزند دلبندم، بابك افشار، گفته شد، به جاى هفته و چهل و سال، چون او شيفته به مسائل كتاب ايران بود و با تأسيس كتابفروشى تاريخ نشان داد كه آن پيشه بايد محفل فرهنگى و كانون شناساندن كتاب باشد، و هم براى آنكه رگه‏هاى شوق او نخشكد، به همسر عزيزش، بانو مارى صوفى، پيشنهاد كردم از برگزارى چنان مراسمى خوددارى كنيم و هزينه‏هاى آن مراسم به تهيه و چاپ كتابى درباره “كتابفروشى” اختصاص يابد. خوشوقتم كه آن بانوى عزيز فرهنگى اين نيّت را موجب شادمانى روان بابك و ماندگارى نام او دانست.» (كتابفروشى، ج 1، ص 11).

اين بخش از سخنان ايرج افشار است كه در قالب يك «يادداشت» بر برگ‏هاى آغازين نخستين مجلد كتابفروشى نقش بسته است.

به راستى اين چه شور و عشق شگفت‏انگيزى است كه با گوشت، پوست و استخوان اين مرد تنيده شده و در رگ‏هاى تنش جارى است؟ ايرج افشار را مى‏گويم و حكايت شگرف مهر بى‏حدومرز او به وطن و وجب به وجب خاك اهورايى و زرخيز و مردخيز آن. او افزون بر شش دهه از عمر گرانبهاى خويش را در راه شناساندن تاريخ، فرهنگ و ادب اين مرز و بوم به ايرانيان و جهانيان سپرى كرد و آنى باز نايستاد. آنگاه هم كه در سوگ فرزند برومندش – بابك – نشست، در هنگامه‏اى كه مرگ آن عزيز بايد رشته افكارش را گسيخته باشد، باز هم شعله‏هاى آتش مهر به تاريخ، فرهنگ و ادب سرزمين نياكان در جانش زبانه كشيد و گريبان او را رها نساخت.

او از مرگ فرزند نيز، اين‏چنين در راه اعتلاى فرهنگ ايران زمين سود جست، تا هم بر پيمان خويش در راه گسترش فرهنگ و ادب ايران پاى فشرده باشد و هم ياد و نام بابك را زنده نگاه دارد. از همين جا نطفه پيدايش دو مجلد كتابفروشى شكل گرفت و حاصل، مجموعه‏اى است بى‏نظير، در نوع خود منحصر به فرد و مرجعى سودمند در تاريخ كتابفروشى، كتابفروشان و اين حرفه شريف.

اين دو جلد كتاب به خواستارى ايرج افشار و يارى و تلاش چندين نفر نام آشنا در عرصه نشر و دانش و پژوهش آماده شده است. نخستين مجلد كتابفروشى داراى 57 مقاله و بخشى با نام «پيوست‏ها» است.

ترتيب مقالات براساس نام فاميلى نويسندگان است و پس از يادداشت ايرج افشار، كه به بخشى از آن اشاره شد، نخستين مقاله با نام «كتابفروشى: نهاد دستخوش تحول» از آن عبدالحسين آذرنگ است. «نخجيرگاه تاريخ» آوانس آوانسيان؛ «كتابفروشى‏هاى رشت و كتابفروشى طاعتى» احمد اداره‏چى گيلانى؛ «كتابفروشى‏هاى همدان» پرويز اذكائى؛ «نخستين برخورد با كتابفروشى» سيد عبدالله انوار؛ «كتابفروشى، روزنامه‏نگارى، روزنامه فروشى» ناصرالدين پروين؛ «كتابفروشى» عبدالرحيم جعفرى؛ «ارتباط كتابفروشى‏هاى خارجى با كتابخانه‏هاى ايران» كيكاووس جهاندارى؛ «كتابفروشى باز تاريخ» بهاءالدين خرمشاهى؛ «كتابفروشان صاحب قلم» احمد ثبوت؛ «كتابفروشى تاريخ و نشر برزو» محمد رسول درياگشت؛ «بنكدارى كتاب» همايون صنعتى‏زاده؛ «كتابفروشى‏هاى هرات» محمد آصف فكرت هروى؛ «كتابفروشى‏هاى تبريز» غلامرضا مجد طباطبايى؛ «كتابفروشى‏هاى ايران 1380» و «كتابفروشى‏هاى خرم‏آباد» هر دو از سيد فريد قاسمى؛ «بازار جهانى نسخه‏هاى خطى در لندن» محمد على كريم‏زاده تبريزى؛ «كتابفروشى‏هاى تاجيكستان» رحيم مسلمانيان قباديانى؛ «طراحى جلد از اين رو تا آن رو» مرتضى مميز؛ «كتابفروشى‏هاى سيار و قيصريه على آقا در نجف» احمد منزوى؛ «از كتابفروشى قلم سعدى تا كتابفروشى تاريخ» مجيد مهران و «قيمت كتاب در چهل و شش نسخه خطى» عارف نوشاهى برخى از ديگر مقالات اين مجلد است.

در بخش پيوست‏ها هم چند شعر و مطلبى از ايرج افشار درباره بنيانگذارى  كتابفروشى تاريخ توسط زنده‏ياد بابك افشار و نوشته‏اى از دكتر محمود افشار براى بابك افشار، از نادر مطلبى كاشانى به چاپ رسيده است. ناگفته نماند كه اين مجلد درست در روز پانزدهم اسفند هشتاد و سه يعنى در اولين سالگرد درگذشت آن عزيز منتشر شده است.

اما مجلد دوم كه با يك فاصله چهار ساله و در پنجمين سالمرگ بابك افشار منتشر شده است، سى و شش مقاله را به همراه سه پيوست «اول: باز چاپ نوشته‏هاى مرتبط»؛ «دوم: اسناد و تصاوير» و «سوم: درباره جلد اول و توضيحات» در خود جاى داده است.

پس از يادداشت ايرج افشار، كه حاوى نكات سودمندى است و در آن ضمن تشكر و سپاس از پاره‏اى دوستان اهل قلم، پيشنهادهاى سازنده و درخور توجهى درباره ادامه كار و چاپ جلد سوم كتابفروشى داده شده است. نخستين مقاله اين مجلد با نام «مشهد و كتابفروشى‏هاى پنجاه سال پيش» از آن محمدرضا شفيعى كدكنى، استاد بى‏بديل زبان و ادبيات پارسى است. «فهرست‏هاى ناشران كتابفروش» سيد فريد قاسمى؛ «كتابفروشى ميان زرتشتيان» كتايون مزداپور؛ «شمه‏اى از شبكه توزيع كتاب» مجيد رهبانى؛ «كتابفروشى‏هاى قزوين» سيد محمد دبيرسياقى؛ «كتابفروشى‏هاى ارمنيان» آندرانيك هويان؛ «احصائيه كتابخانه‏ها و كتابفروشى‏هاى ايران در خرداد سال 1314» منصور صفت‏گل؛ «خريد و فروش كتاب‏هاى ممنوع» محسن باقرزاده، «كتابفروشى در بيرجند» محمدرضا راشد محصل؛ «خاطراتى از كتابفروشان» اكبر ثبوت؛ «كاتب، اجير كتابفروش» سيد على آل داود و «كتابفروشى آذربايجان و كتابفروشى ساكو» از محمد على كريم‏زاده تبريزى، تعدادى ديگر از مقالات اين مجلد است.

در بخش پيوست اول، همانگونه كه ايرج افشار در يادداشت خود اشاره كرده است، چند مقاله از تعدادى عزيزانى كه پيش‏تر در اين زمينه قلم زده‏اند به چاپ رسيده است. مانند: «حديث كتابفروشان» سيد ابوالقاسم انجوى شيرازى؛ «حديثى ديگر از كتابفروشان قديم» هوشنگ ساعدلو؛ «خريد و فروخت و سير و سفر نسخه‏هاى خطى در گذشته» و سه مقاله ديگر، هر چهار مقاله از ايرج افشار.

در پيوست دوم، تصوير دو سند كه به روش سياق نوشته شده و در آن اسامى تعدادى كتاب ثبت گرديده به چاپ رسيده است و در پيوست سوم هم مطالبى پيرامون جلد نخست كتاب به همراه چند سند و تصاويرى از زنده‏ياد بابك افشار كه او را در ميان اعضاى خانواده و در كنار برخى دوستانش نشان مى‏دهد چاپ شده است.

همه مقالات اين دو جلد خواندنى است و هر يك از نگاه نويسنده آن، به موضوعى ويژه پرداخته است.

مقاله آذرنگ، از آنجا كه از نگاه كسى كه از نزديك با دنياى نشر و كتاب و روند  دگرگونى آن از نزديك آشنا و در اين حوزه صاحب رأى است – و پيشتر نيز در اين حوزه تأليفات ارزنده‏اى از خود برجاى گذارده – در خور توجه ويژه‏اى است. او در اين مقاله، با توجه به عصر كنونى و گسترش شيوه‏هاى نوين ارتباطگيرى با مخاطبان به شرح پديده‏هاى نوين در دنياى ارتباطات پرداخته و اين تأكيد را مى‏كند كه: «تحول در كتابفروشى‏هاى اين روزگار را نبايد فقط به فناورى‏هاى جديد نسبت داد يا فقط به آنها محدود كرد» (ص 18). به نظر آذرنگ «كتابفروشى، پيوند گاه سه چيز است: كالاى فرهنگى، رويداد فرهنگى، و ديدار فرهنگى» (ص 21)

مقاله آوانسيان حاوى آگاهى‏هاى سودمندى از كتابفروشى‏هاى دهه 30 به بعد است و او در نوشته‏اش از بسيارى كتابفروشى‏ها و اديبان نام برده تا به كتابفروشى تاريخ و بابك افشار رسيده و تصوير روشنى از آنجا ارايه كرده است.

عبدالرحيم جعفرى، پير صنعت نشر و كتابفروشان ايران در مقاله‏اش «كتابفروشى»، از اهميت داشتن يك فروشگاه براى ناشران سخن رانده و تهيه مغازه براى اميركبير در سال 1329 ش را شرح داده است. داود رمضان شيرازى در مقاله‏اش به روند شكل‏گيرى اتحاديه ناشران و كتابفروشان تهران پرداخته است.

محمد على كريم‏زاده تبريزى در مقاله «بازار جهانى نسخه‏هاى خطى در لندن» آگاهى‏هاى سودمندى از نحوه فروش نسخه‏هاى خطى در حراجى‏هاى «سابَينر»، «بُن آمز» و «كريستى» به دست داده است.

«كتابفروشى در يزد» نوشته پيام شمس‏الدينى مقاله ديگرى از اين مجلد است، نويسنده در مقاله ارزنده خود پيشينه‏اى از كتابفروشى‏هاى يزد را نوشته است. او در نوشته‏اش افزون بر اطلاعات شخصى، از آگاهى‏هاى چندين نفر نيز سود جسته و با استفاده از منابع مكتوب، مقاله مستند و درخور توجهى پديد آورده است. در حقيقت او در نوشته‏اش از هر دو روش تحقيق «كتابخانه‏اى» و «ميدانى» بهره برده است.

«كتابفروشى‏هاى ايران 1380» و «كتابفروشى‏هاى خرم‏آباد» دو مقاله از سيد فريد قاسمى پژوهشگر نام‏آشناى حوزه روزنامه و روزنامه‏نگارى است. در مقاله نخست او آمار جالبى از تعداد كتابفروشى‏هاى شهرهاى مختلف در استان‏هاى كشور در اختيار خواننده قرار داده و در مقاله دوم نيز همانگونه كه از نام آن پيدا است، پيشينه كتابفروشى‏هاى خرم‏آباد بررسى شده است. قاسمى نيز افزون بر آگاهى‏هاى شخصى خويش از منابع و مآخذى هم سود برده است.

مقاله دكتر محمدرضا شفيعى كدكنى «مشهد و كتابفروشى‏هاى پنجاه سال پيش» كه نخستين مقاله مجلد دوم است، از مقاله‏هاى خواندنى اين مجموعه است. دكتر كدكنى همانگونه كه از عنوان مقاله روشن است، به كتابفروشى‏هاى پنجاه سال اخير در مشهد پرداخته و ارتباط خود با آنان و پاره‏اى از خاطرات خود از آنان را بازگفته است.

احمد طهورى در مقاله «كتابفروشى طهورى» در قالب يك مصاحبه تخيلى به چگونگى تشكيل كتابفروشى طهورى پرداخته و از زبان پدر نيك‏نهادش شادروان عبدالغفار طهورى، روند ايجاد آن كتابفروشى را نوشته است. طهورى يكى از ناشران خوشنام و سرشناس ايران بود كه اهل قلم هيچگاه كارهاى ارزنده او را فراموش نخواهد كرد.

«تاريخچه كتابفروشى‏هاى اصفهان» از مرتضى تيمورى، بلندترين مقاله اين مجموعه است. اين مقاله 171 صفحه از مجلد دوم را به خود اختصاص داده است و از صورت يك مقاله براى درج در چنين مجموعه‏هايى خارج است و خود مى‏تواند كتاب مستقلى شود. به هر صورت نويسنده در اين مقاله ارزنده، نوشته خود را در پنج بخش نوشته. او تاريخچه كتابفروشى در شهر اصفهان از دوران صفويه تا قاجاريه و پس از آن تا پس از انقلاب اسلامى را به قلم آورده و در كنار آن به صحاف – كتابفروشى‏ها هم در همين دوره‏ها اشاره كرده است. او ضمن استفاده از خاطرات شفاهى دست‏اندركاران از منابع و مآخذى هم استفاده كرده است و در بخش پايانى – بخش پنجم – نام و نشانى 498 ناشر را  در جدولى تهيه و به نوشته‏اش افزوده است.

اكبر ثبوت در مقاله «خاطراتى از كتابفروشان» همانگونه كه از نام آن پيداست به بازگويى خاطرات خود از ناشرانى مانند: علمى‏ها، فشاهى، سياح، ستوده، بهبودى، جزايرى، كشميرى و… پرداخته است كه نكات ارزنده‏اى در آن به چشم مى‏خورد و خواندنى است.

با نگاهى به نام نويسندگان بيشتر مقالات كه از صاحب قلمان و پژوهشگران نام‏آور ميهنمان هستند و نيز مرور مقالات آنان، مجموعه بى‏نظيرى در موضوع كتاب، كتابفروشى، نسخه‏هاى خطى، ناشران و ديگر موضوعات وابسته پديد آمده كه از اين پس مرجع مفيدى براى مراجعه پژوهشگران علاقه‏مند در اين حوزه خواهد بود كه به ضرس قاطع هيچ يك از آنان از مراجعه بدان بى‏نياز نخواهند بود.

به عبارت ديگر تاريخ دست‏كم يك سده نشر ايران را مى‏توان از لابه‏لاى اوراق اين دو جلد – و احتمالاً جلد سوم آن كه پيشنهاد تهيه و انتشارش از سوى ايرج افشار داده شده است – بيرون كشيد.

بخارا 71، خرداد ـ شهریور 1388