معنی سینما/ فیلیب دوُلرم/افشین معاصر
فيليپ دوُلِرم نويسنده فرانسوى در سال 1950 در نزديكى پاريس به دنيا آمد. كتاب نخستين جرعه آبجو و بقيه لذتهاى كوچك (1997) را مردم پسنديدند. او اين كتاب را با قلم شيرينش در چگونگى لذت بردن از چيزهاى كوچك زندگى و تجليل از شركت در جزييات زندگى روزانه نوشته است. «معنى سينما» يكى از اين نوشتههاست.
راستش سينما گردش رفتن نيست. آنقدر با جماعت همراه نيستيم. مهم آن حس لغزان لطيف است كه وقتى وارد سالن مىشويم درك مىكنيم. فيلم شروع نشده؛ نور ملايم آكواريومى به گفتوگوهاى آرام لطافت بخشيده. همه جا برجسته و مخملى و خاموش است. پيداست از روى موكت كه به طرف رديف صندلىهاى خالى سرازير مىشويم خيلى راحت نيستيم. اينكه آيا روى صندلى نشستهايم يا در آن لم دادهايم زياد روشن نيست. با توده ورم كرده نيمه سفت و نيمه نرماش بايد سازش كرد. سرِ جايمان قدرى از سرِ كيف جابجا مىشويم. همينطور كه رو به پرده سينما نشستهايم پيوند جمع به موازات كيف درون آدم درهم مىجوشند.
آن حس مشترك كمابيش در همين جا به پايان مىرسد. از آن مرد ستبر بىقيد كه سه رديف جلوتر نشسته و هنوز مشغول روزنامه خواندن است، چه مىدانيم؟ لابد وقتى نخنديم او مىخندد يا از اين بدتر: وقتى در دل بخنديم او كمى سكوت مىكند. در سينما كسى از حال ديگران با خبر نيست. فراغتى است براى پنهان شدن و به لاك خزيدن و در خود فرو رفتن. با ديدن آبى كف استخر و صحنه ساختگى بىعمق كه روى پرده سينما دستكارى شده هر تخيّلى ممكن است. در سالن، در انتظار صاف و مجازىاش، در اين توده فضا كه براى پرستش سطح هموار آفريده شده، ذرّهاى رايحه و نسيم نيست.
هوا تاريك مىشود و محراب روشن. انگار ماهى هوا هستيم و پرنده آب و غوطه مىخوريم. بدن از درون خالى مىشود و با ييلاق انگليسى و خيابان نيويورك يا باران بندر برست پر مىشود. در غبار رقصان نور بيرون پاشيده از قيف آپارات، غرق مىشويم و با زندگى و مرگ و عشق و جنگ يكى مىشويم. نقش لغت پايان كه روى پرده نشست از نيرو خالى شدهايم و نفس بند آمده است. نور چراغ بىمحل از نو روشن مىشود. رخت را بايد از نو به تن كرد و مثل خوابگرد با شتاب به طرفِ در خروجى رفت. مهمتر از همه اينكه قدرى در ابراز نظر مخالف و دادن حكم و تفسير درنگ كنيم. با حوصله روى موكت گيجكننده صبر مىكنيم تا مرد ستبر روزنامه به دست از جلوى ما برود. اين چند ثايه را مثل فضانورد بىوزن در كيف رها شدن از نيروى جاذبه مىگذرانيم.
بخارا 71، خرداد ـ شهریور 1388