يك شخصيت ملي بود / مجيد يوسفي

فريدون آدميت در گفت‏وگو با ناصر تكميل همايون‏

 

    بررسى آثار و سبك تاريخ‏نگارى دكتر فريدون آدميت را در گفت‏وگو با دكتر ناصر تكميل همايون از تاريخ‏نگاران و تحليل‏گران مسائل تاريخى هم‏عصر آدميت مورد بررسى قرار داديم. در اين گفت‏وگو تكميل همايون همواره به ستايش از تاريخ‏نگارى و شيوه تحقيق آدميت مى‏پردازد. از نظر او آدميت يك شخصيت ملى و ناسيوناليست بود. تكميل همايون نثر فاخر آدميت را نيز از جمله مصاديق برجستگى اين تاريخ‏نگار برجسته معاصر مى‏داند.

 – آنچه كه براى من مهم است اهميت آثار و نوع نگارش آقاى آدميت است. به روايت و اعتقاد پاره‏اى از انديشمندان او نوعى تاريخ‏نگارى مدرنى را در ايران رايج كرده كه پيش از او و حتى تا اندازه قابل ملاحظه‏اى پس از او در ايران مرسوم نبوده است. اينان معتقدند كه آدميت از معدود مورخان ايرانى در دو سده اخير است كه بدون سند تاريخى سخن نگفته است. پرسشى كه در اينجا مطرح است اين است كه تمايز آقاى آدميت با احمد كسروى، اقبال و كمى نزديك‏تر اسماعيل رضوانى در نوع تاريخ‏نگارى در چيست؟

     مقدمتاً بايد عرض كنم درباره شخصيت سياسى، علمى و فرهنگى يا نبايد سخن گفت و بايد گذاشت تا زمان آن فرا برسد بعد لب به زبان گشود يا اگر صحبتى كرد بايد همه مسائل را بازگو كرد. در واقع، در قضاوت افراد بايد اين بخش را نيز گفت. ما نبايد تنها مسئله پول گرفتن را مد نظر داشته باشيم. من اين نكته را از استادم دكتر صديقى آموختم و سعى مى‏كنم كه اين‏گونه نيز باشم. در مورد آدميت من هيچ گاه با ايشان حشر و نشرى نداشتم و تنها با آثار ايشان آشنا بودم. من در محفلى نبودم كه ايشان هم در آن بوده باشند. تنها يكى، دو بار ايشان در «مؤسسه مطالعاتى و تحقيقات اجتماعى» بودند.

 – كدام يك از كتاب‏هاى ايشان را خوانديد؟

     من همه كتاب‏هاى ايشان را بدون استثناء خواندم. من تقريباً از همه كتاب‏هاى ايشان سود بردم. اول آنكه ايشان تحت تأثير آموزش‏هاى خانوادگى بودند. هم خودش و هم خانواده‏اش تعلقات شديد سياسى داشتند. عضو يا عهده‏دار گروه «جامعه آدميت» يا «مجمع آدميت» بودند. مهمتر از همه اينها اين بود كه آدميت و پدر ايشان در ارتباط دائم با مشروطه‏خواهان بودند. دوم، ايشان عضو وزارت امور خارجه و يك ديپلمات كهنه‏كار بود. به همين دليل هم به اسناد و مداركى دسترسى داشتند كه مورخان ديگر هرگز به آن دسترسى نيافتند. هنوز هم در دوره پس از انقلاب و حاكميت جمهورى اسلامى براى دسترسى به مدارك و اسناد وزارت خارجه دشوارى‏هاى زيادى در كار است و به دليل همان قدرتى كه هم وجود داشت ايشان به سهولت مى‏توانست به اسناد و مدارك كتابخانه ديگر هم دسترسى داشته باشد حتى به اسناد و مدارك خانواده‏ها هم دسترسى داشت.

 

 – شما مى‏خواهيد بگوييد كه اگر جنابعالى بخواهيد به آرشيو خانوادگى مهدوى دست يابيد اين امكان را نداريد اما آدميت دسترسى داشت؟

     مرحوم اصغر آقاى مهدوى به من اجازه مى‏داد. اما براى هر محققى اين امكان ميسر نمى‏شد. بعد فقدان ابزار و وسايل امروزى جهت خواندن مدارك مانند: زيراكس، كپى و ديگر موارد به اهميت و كوشش آقاى آدميت مى‏افزايد. بنابراين بايد خيلى شاكر و سپاسگزار آدميت باشيم كه ايشان با سختى آن اسناد و مدارك را پيدا مى‏كرد و مى‏نوشت. اما امروز وزارت خارجه اسناد را چاپ مى‏كند و چاپى در اختيار ما مى‏گذارد.

  – آن زمان اين امكان براى مورخان ديگر نبود؟

     اگر هم اجازه مى‏دادند كلى گرد و غبار روى آن اسناد پوشيده بود كه خيلى زحمت مى‏خواست كه محققى اينها را از هم تفكيك كند و آدميت در چنين شرايطى به اين اسناد دست پيدا كرد و ما كمتر مورخى را مى‏شناسيم كه چنين موقعيتى داشته باشد.

     سوم اينكه آدميت تحصيل تاريخى خود را در خارج از كشور انجام داده بود كه چه تاريخ سياسى و چه فلسفه تاريخى خود را در خارج از كشور به اتمام رساند. ايشان در اين مسير يك استحكام فكرى و منطقى جديد علمى پيدا كرده بود كه اين حالت را دانشجويان امروز ندارند. حتى خيلى از استادان ما هم ندارند، ولى آدميت رفته و آن را از مراكز علمى جهان به دست آورده بود. شايد نكته مهم ديگر اين بود كه آدميت به زبان‏هاى خارجى مسلط بود. براى ما واجب است كه براى فهم بيشتر به تاريخ معاصر بايد حتماً انگليسى، روسى و حتى آلمانى را بدانيم تا از تاريخ معاصر مطلع شويم. اگر ندانيم كار ما ناقص است و مرحوم آدميت در اين مورد برجسته بود و زبان خارجى خوب مى‏دانست و مى‏توانست از منابع خارجى استفاده كند. از آرشيوهاى خارجى استفاده كند و مسئله ديگر اينكه خود آدميت مى‏نويسد كه دوران علامه‏اى تمام شده است و به اين مسئله عمل هم كرده است.

 – منظورشان از علامه‏اى چيست؟

     منظورشان اين است كه مثلاً عباس اقبال به خيلى از حوزه‏هاى تاريخ معاصر علاقه نشان داده و آثارى دارند. اقبال درباره عبيد زاكانى هم نوشته و راجع به ايران ساسانى، مغول و گنبد سلطانيه هم آثارى دارد اما آدميت روى يك موضوع ماند و تتبعات زيادى انجام داد. تحقيقات ايشان در مورد تاريخ معاصر قاجار ايران از اول قاجاريه به بعد بود. اگر هم به مباحث دوره‏هاى ديگر هم پرداخته بيشتر براى كشف روابط كه در تاريخ قاجار مطرح بوده اين تحقيقات صورت گرفته است. در واقع فقط براى تهيه مطالبى است كه بتواند اين دوره مورد نظر را روشن كند ولى به دوران خيلى قديم رجوع نكرده است. مثلاً بيايد و كتابى درباره مزدك بنويسد يا كتابى درباره آقاخان نورى اين كار را نكرده است. حالا يك بحثى هم در رابطه با يونان و روم داشته كه بيشتر در آن تحقيقات مى‏خواسته اين دوره را بشكافد آن هم از لحاظ نوسازى و مدرنيسم بود. مسئله ديگرى كه بايد بيان شود اين است كه اصولاً تاريخ‏نگارى ايران ما يك خاستگاه ادبى داشته است يعنى از ادبيات شروع كرده به تاريخ معاصر رسيده است. مرحوم دكتر سيد جعفر شهيدى يك روز براى من تعريف مى‏كردند كه براى ايشان تعريف مى‏كردند كه حالا كه دانشگاه تهران را ساختيم چه كسانى بيايند در آن درس بدهند. دست اندركاران وقت دانشگاه تهران مى‏گفتند: دستورزبان را به ميرزا عبدالعظيم خان قريب مى‏دهيم درس بدهد، فلسفه را مى‏دهيم آقا سيد احمد اعصار درس بدهد. شعر، بديع و قافيه را هم فروزانفر درس بدهد، اما درس تاريخ را كه همه ما بلديم.

 – اهميتى به تاريخ‏نگارى نمى‏دادند؟

     بله، تاريخ را يك علم مجزا نمى‏دانستند و گمان مى‏كردند كه اين بخش را همه مى‏توانند آموزش بدهند و معتقد بودند هر كسى مى‏تواند مورخ شود. بنابراين بيشتر آنان خواسته‏هايشان ادبى بود. مثلاً عباس اقبال و محمد قزوينى مى‏نشستند هزار بيت را تصحيح مى‏كردند يا مرحوم كسروى روحانى و طلبه بود و از آنجا به تاريخ رسيده است اما آدميت خاستگاه اجتماعى و سياسى داشت. در اينجا مى‏توان فهميد كه آدميت با بقيه متمايز بود و ويژگى بخصوصى داشت كه من در پيوند با فلسفه و تاريخ سياسى اين جملات را از وى نقل قول مى‏كنم. ايشان نوشته است: «تاريخ سياسى و فلسفه سياسى را معمولاً جدا از هم مطالعه مى‏كنند اما اگر جوهر فلسفه سياسى ماهيت و تنظيم قدرت باشد و جوهر تاريخ سياسى به كار بستن قدرت تاريخ سياسى و فلسفه سياسى الزاماً به هم پيوند نمى‏خورند. چنانچه ابهامات فلسفه سياسى را حوادث و اتفاقات سياسى مى‏توانند روشن نمايند و حادثه‏هاى سياسى بدون زمينه فكرى آنها قابل درك و سنجش نيستند و اين به كلى با آن معنى كه بايد از تاريخ درس بگيريم تكرار مكررات است با آن حرف‏هاى ديگران متفاوت است» اين يكى از ريشه‏هاى كارش است.

  – يعنى خود مرحوم آدميت كمتر به فلسفه سياسى پرداخته و بيشتر به تاريخ سياسى پرداخته است. فكر مى‏كنيد كه براى يك جامعه‏اى مانند ايران كدام يك بر ديگرى رجحان داشته باشد؟

 من فكر مى‏كنم كه هنوز تاريخ سياسى اهميت بيشترى داشته باشد.

  – در تاريخ نويسى آدميت بيشتر تابع چه مشرب فكرى است؟ اين را در آثارش مى‏توان يافت؟

     آدميت كه از ايران رفت و تحصيل خارجى كرد با شخصيت‏هاى بزرگ جهان آشنايى پيدا كرد. حتى عقايد سوسيال دموكراتى پيدا كرد اما تحت تأثير ماركسيسم و همسايگان شمالى قرار نگرفت كه تاريخ را وارونه مى‏نويسند. آدميت حتى سلطنت‏طلب نبود. كوشش آدميت اين بود كه آنچه هست بيان كند. به همين دليل بيشتر مى‏توانيم او را تاريخ‏نويس ملى و ايرانى معرفى كنيم. او خواسته است كه به مشروطيت عشق بورزد و علاقمند بود به نهضت ملى ايران و به دكتر مصدق توجهى زياد داشت. من مى‏ديدم كه به دكتر غلامحسين صديقى علاقه‏مند بود و به ايشان احترام مى‏گذاشت.

  – بعيد مى‏دانم كه مشرب سياسى ايشان ناسيوناليسم باشد؟

     ناسيوناليسم نه به آن معنى كه ما امروز از آن ياد مى‏كنيم. بلكه به معنى ملى بودن يعنى نهضت ملى بودن كه يك اصطلاحى است كه يك جامعه‏شناس عربى مصرى آن را به نام «ناسيوناليتاريسم» ابداع كرده بود؛ يعنى به معنى ناسيوناليسم به آن معنى غلطى كه در ايران جاافتاده نبوده است. يعنى نژادپرستى و زبان‏پرستى در آن آنچنان غلظتى ندارد. او به فرهنگ ايران و به مصدق و كارهايى كه او انجام داده بود اعتقاد داشت.

 – مجموع كارهايى كه او كرده است بيشتر به جهت مشرب سياسى به سوسيال‏ها نزديك بود؟

     بله، صددرصد به سوسيال دموكرات‏ها نزديك بود ولى سوسيال دموكرات‏ها هم مى‏توانند هم ملى و هم گريز به انترناسيونال گرايش داشته باشند. من در آثار ايشان اما ادعاى بى‏وطنى و بى‏ملتى نديدم و خصلت ديگرى كه من از آدميت مى‏خواهم خدمت شما عرض كنم كم‏جوشى و تنهايى بود. ايشان در مجالس و محافل علمى و دوستانه هرگز شركت نمى‏كرد اين خيلى مهم است. مرحوم زرين‏كوب و زرياب خويى اهل تحقيق و تطبيق بودند و آثارشان هم دلالت بر اين امر مى‏كند يا عباس اقبال اصلاً اهل حشر و نشر بود و براى خودش صفايى داشت و هميشه اهل گفت‏وگو و بزم و نشست و برخاست همكارى و راهنمايى شاگردان و دوستان خود بود و در را به روى خود نمى‏بستند. اما آدميت از چنين صفاتى بهره‏مند نبود.

    – نويسنده‏اى خيلى سال پيش نوشته بود كه بسيارى معتقدند كه احمد شاملو روشنفكر جهانى است اما در مجموع آن 30 الى 40 سال آخر زندگى خود كه به يك شهرت در داخل رسيد شما حتى يك نامه‏اى از احمد شاملو نمى‏بينيد كه به يك انديشمند يا يك اديب يا يك شاعر جهانى نوشته باشد يا از آن سو به ايشان نوشته باشند و ايشان ادعاى‏شان اين است كه چطور مى‏شود يك نويسنده‏اى به عنوان يك روشنفكر جهانى در كشور خود شناخته شود امإ؛ج‏ظظ تيك رفرنس هم در هيچ كتابى به اين نويسنده داده نشود. در دنياى كنونى خيلى دشوار است كه يك مورخ بتواند بدون اين تعاملات آثار معتبرى را ارائه دهد؟

 مرحوم آدميت در كل ترجيح مى‏داد كه تنها و غريب باشد و اظهار علاقه‏مندى نمى‏كرد و سمينارها نمى‏آمد. مجالس دوستانه شركت نمى‏كرد و در محافلى كه انديشمندان در آن جمع مى‏شدند ايشان به ندرت در آن شركت مى‏كردند و خود را به نوعى از اجتماع دور مى‏داشتند.

  – اقوال موثقى در مورد ايشان اين حس تكبر و خودخواهى را تأييد مى‏كند. حتى يك مورخى گفته بود كه من سال‏ها پيش با ايشان دوست بودم و در پاره‏اى مواقع از من مشاوره‏هايى مى‏خواست اما پس از قطع ارتباط در پاورقى كتاب‏هايش به گونه‏اى از من ياد مى‏كرد گو اينكه هرگز مرا نديده يا آثارم را نخوانده است.

     در نتيجه مى‏توان گفت كه ايشان دست‏كم محبوب القلوب نبوده است و همين باعث مى‏شد كه اگر مخالفان او چيزى مى‏گفتند كمى هم به آن اضافه كنند. اما من مى‏خواهم بگويم كه تا زمانى كه همه اسناد و شواهد در مورد آدميت و آثار او موجود نيست و تا زمانى كه ما در داورى‏هاى خود حب و بغض داريم نمى‏توانيم شخصيت و آثار آدميت را به تمامى قضاوت كنيم.

  – پيرامون آثار آدميت هم بسيارى به تفكيك‏هايى قائل‏اند كه من اعتقاد دارم اين تفكيك‏ها بعضاً صحيح است. چون در تاريخ‏نگارى مشروطه ايشان شخصيت‏هاى مهمى را از نظر دور داشته و چندان به آنان نپرداخته است اما به پاره‏اى بسيار توجه كرده است. همين نشان مى‏دهد كه فعاليت ايشان يك فعاليت هدفمند و بسيار برنامه‏دار بود.

     تأليفات آقاى آدميت را مى‏توان تقسيم‏بندى كرد. ايشان چند نوع تأليف دارد. يك نوع تأليف بيشتر تك‏نگارى‏هاى سياسى است. در اين مورد چهار – پنج اثر وجود دارد كه گوياى همين امر است. اولين مورد آن اثر اميركبير و ايران است. كتاب اميركبير و ايران بهترين اثر علمى و تاريخى درباره اميركبير و شرايط اجتماعى و سياسى اوست. با آنكه كتاب ميرزا تقى خان اميركبير مرحوم عباس اقبال از اهميت فوق‏العاده‏اى برخوردار است اما كتاب اميركبير و ايران آدميت كامل‏تر و دقيق‏تر از همه پژوهش‏هايى است كه درباره اميركبير فراهم شده است و هر كه درباره اميركبير مطلب و اثرى تدوين كرده به نوعى از اين كتاب بهره برده است. اگر هم آدميت تنها همين اثر را به زيور طبع مى‏آراست و به آن اكتفا مى‏كرد در تاريخ ايران نام او با خلعت بود. دوم، كتاب ميرزا حسين خان مشيرالدوله (سپهسالار) تحت عنوان انديشه ترقى و حكومت قانون بود. اين كتاب به ما شيوه آشنايى با قانون و قانون‏گرايى را نشان مى‏دهد اما به گمان من اين كتاب اهميت كتاب اميركبير را دارا نيست. به نظرم اين كتاب كمى تندتر و با عجله نوشته شده است. ضمناً در اين كتاب دست‏اندازهايى نيز وجود دارد كه از اهميت كار او مى‏كاهد و آنچه علما به آن مى‏گويند «تبويب مطالب» در كتاب اميركبير خيلى قوى‏تر از كتاب ميرزا حسين خان سپهسالار است. اما معذالك به عنوان پژوهش درباره سپهسالار و به عنوان يك كتاب پژوهشى در رديف كتاب‏هاى پرمغز و ريشه‏دار تاريخ معاصر ايران است. اين اثر با كتاب ميرزا حسين خان سپهسالار فرهاد معتمد تقريباً قابل مقايسه نيست. سوم، كتاب انديشه‏هاى ميرزا فتحعلى آخوندزاده كه اين كتاب هم به لحاظ پژوهش بسيار باارزش است اما هم كم‏گويى دارد و هم جانبدارى‏هايى در آن به چشم مى‏خورد كه براى يك مورخ چندان زيبا نيست.

  – هيچ بخشى از كتاب يادتان هست كه ايشان از آخوندزاده جانبدارى كند؟ يا از نواقص آخوندزاده در گذشته خويشتن‏دارى كرده باشد؟

     يكى از نكات مهم اين بود كه آدميت هيچ اشاره‏اى به وابستگى آخوندزاده به تزار نمى‏كند. شما در هيچ جاى كتاب از وابستگى آخوندزاده به حكومت تزار نمى‏بينيد. من بعيد مى‏دانم كه آدميت از اين مسئله آگاهى نداشته است يا در ناآگاهى آخوندزاده به مسائل فرهنگ اسلامى سخن نمى‏گويد. چون وقتى انديشمندى مى‏خواهد درباره اسلام سخن بگويد حتماً بايد انسان آگاه به امور باشد و آخوندزاده در اين زمينه واقعاً كم‏اطلاع است. مرحوم آدميت بايد در كتاب، آخوندزاده را به خواننده آشنا كند. آخوندزاده در مباحث اسلامى يك عالم مرجع نيست اما با كمال تعجب مى‏بينيم كه در اين كتاب كسى درباره‏اش آنگونه كه آدميت نوشته اين چنين حق مطلب را ادا نكرده است. سپس كتاب ميرزا آقاخان كرمانى‏ست. اين كتاب انديشه و مبارزات ميرزا آقاخان كرمانى و هم شيخ احمد روحى را بيان مى‏كند. من مظلوميت ميرزا آقاخان را در اين كتاب پيدا مى‏كنم و ظلم و ستم محمد على ميرزا در اين كتاب كاملاً آشكار است. ولى وقتى آدميت تاريخ‏نگارى ميرزا آقاخان كرمانى را مطرح مى‏كند بيشتر به آن مباحثى جولان مى‏دهد كه دلش مى‏خواهد. در همين كتاب بعضى از وقايع و رويدادها را طرح نمى‏كند. در نتيجه ميرزا آقاخان و فتحعلى آخوندزاده آدميت همان آخوندزاده و كرمانى هستند كه ايشان آن را دوست دارد و بدان عشق مى‏ورزد نه آن آخوندزاده و كرمانى واقعى و اين مصداق اين مثال است كه فردى بخواهد در مورد نادرشاه كتابى بنويسد و عمدتاً نگاه خود را بر ميهن‏پرستى و استقلال‏طلبى او معطوف كند و صفات و اقدامات منفى او را نبيند. نادرشاه خدمات بسيار ارزنده‏اى به ايران كرد اما اين همه اقدامات او نيست.

  – من خود به شخصه احساس مى‏كنم كه يك نوع شيفتگى به آخوندزاده، طالبوف و سپهسالار در آثار آدميت به چشم مى‏خورد كه اين شيفتگى يا علاقه در شخصيت‏هاى ديگر تاريخ عصر مشروطيت در آثار او وجود ندارد. من خيلى تمايل داشتم بدانم كه اگر آدميت درباره ناصرالملك مى‏نوشت چه ادبيات و مخصوصاً چه نوع تمايلاتى از خود نشان مى‏داد. همين طور درباره صنيع‏الدوله يا امين‏الدوله چگونه قضاوت مى‏كرد. به نظر من اينها هم شخصيت‏هاى معتبر و قابل ملاحظه‏اى در تاريخ معاصر ايران بودند.

     درست است. آدميت نسبت به شخصيت‏هايى كه خودش نسبت به آن‏ها سمپاتى دارد بيشتر و عميق‏تر پرداخته است. اگرچه در مورد همان‏ها هم وقتى بدان پرداخت، شدت و ضعف دارد. مثلاً در مورد طالبوف آن توجه و عمق را ندارد كه در مورد آخوندزاده دارد. اما نوع دوم تاريخ‏نويسى آدميت آثار مشروطه و مشروطه‏خواهى‏ست. به نظر من بى هيچ ترديدى در حد اعتلا به اسناد و مدارك آدميت در بخش مشروطيت استفاده كرد. اولين كتاب او فكر آزادى و مقدمه نهضت مشروطيت ايران، البته به ياد دارم زمانى كه به مطالعه اين كتاب پرداختم موفق به اخذ درجه دكترا نشدم، ايشان در اين كتاب بيشتر به يك جناح فكرى مى‏پردازد. جناح‏هاى ديگر از ديد آدميت در سايه مى‏مانند. اما كتاب يك اثر علمى خوبى بود و ريشه‏هاى اجتماعى مشروطه‏خواهى ايرانيان را تبيين و تفسير مى‏كرد و به عقيده من اين كتاب در زمان خودش يك كتاب بى‏نظير بود. دومين كتاب فكر دموكراسى اجتماعى و نهضت مشروطيت ايران. اين كتاب در دو قسمت است؛ قسمت اول آن پيرامون دموكراسى اجتماعى سخن مى‏گويد، بعد فرقه‏هاى اجتماعيون را مورد توجه قرار مى‏دهد. حركت دهقانى، سياست مجلس اول ترقى فكر دموكراسى اجتماعى را مورد تحليل قرار مى‏دهد. در قسمت دوم اين كتاب، از رسول‏زاده سخن مى‏گويد و رسول‏زاده را به عنوان سمبل انديشه‏گر سوسيال دموكراسى ايران مورد بحث قرار مى‏دهد، در اينجا رسول‏زاده مورد تأمل است.

– به جهت ايده‏هاى سوسيال دموكراسى او؟

    رسول‏زاده يك شخصيت و فعال سياسى نيست كه در مورد او تنها يك قول و روايت بوده باشد.

    سومين كتاب او ايدئولوژى نهضت مشروطيت است. جلد اول اين كتاب پيرامون شكست اصلاحات است. در اين بخش ايده‏هاى اميركبير، سپهسالار، شكست مى‏خورد و معلوم مى‏شود كه از ديد آدميت اصلاحات نمى‏تواند كارآمد باشد و بايد يك كار عميق‏تر و ريشه‏اى كرد.

 بعد تشكل نهضت مشروطه‏خواهى، فلسفه اجتماعى و سياسى عصر حكومت ملى، اينها مورد بحث قرار مى‏گيرد.

    در بخش دوم، مجلس اول و بحران آزادى كه از اعتلاى مجلس ملى‏ست بحران آزادى‏ست كه مجلس در تزلزل و تنزل را مورد توجه قرار مى‏دهد. جالب اين است كه در هر دو جلد اين كتاب‏ها از بهترين اسناد پنهانى استفاده كرده است.

 

 – يعنى چه نوع اسنادى؟

     اسناد خانوادگى و اسناد كتابخانه‏ها كه ايشان با جست‏وجو و اهتمام قابل توجهى به آن دست يافته است. نوع سوم كارهاى آقاى آدميت مجموع آثارى‏ست كه ايشان با خانم هما ناطق به ثمر رسانده است. فعاليت‏هاى مشترك اين دو عمدتاً شامل انديشه‏هاى اقتصادى، اجتماعى و سياسى عصر مشروطه و قبل از آن از داخل كتابچه‏ها، رساله‏ها و نامه‏ها اقتباس مى‏شد. نخستين اين آثار به عنوان افكار اجتماعى، سياسى و اقتصادى در آثار منتشر نشده دوران قاجار بود. اما نوع ديگر كارهاى آقاى آدميت، مقالات ايشان است. من مقالات آدميت را يكى از مهمترين مقالات سده اخير مى‏دانم كه در پيرامون تاريخ ايران نوشته شده است. مثلاً مقاله تنباكوى ايشان يكى از بهترين مقالات است.

  – من شنيده‏ام كه آدميت پيرامون تنباكو گفته است كه در مسئله تحريم تنباكو اساساً فتوايى پيرامون تنباكو از سوى ميرزاى شيرازى صادر نشده است. تا چه اندازه اين سخن صحيح است.

     البته اين تنها حرف آدميت نيست، حرف‏هاى افراد ديگر هم هست. اما مسئله اين است كه آقاى مرحوم شيرازى واقعاً چنين سخنى را ادا كرده است يا خير. شايد واقعاً ملك‏التجار از خودش اين فتوا را گفته ولى واكنش آن در جامعه چه بوده است. اين يك مسئله مهم است. وقتى آن فتوا صادر مى‏شود و مردم متن فتوا را مى‏فهمند به شدت نسبت به استعمال تنباكو واكنش منفى نشان مى‏دهند، به همين جهت جاى هيچ انكارى نيست كه در اين واقعه علما نقش پررنگى داشته‏اند.

  – مهمتر اين است كه آيت‏الله نفى هم نكرده و سكوت هم كرده است.

     در ماجراى تنباكو مسئله‏اى كه وجود دارد اين است كه همه نامه‏هايى كه آنها به ما داده‏اند موجود است اما نامه‏هايى كه از اين طرف به عراق ارسال شده موجود نيست. تنها بعضى از نامه‏هايى كه رونوشت از آنها گرفته شده و به آن سو ارسال شده موجود است. بنابراين ما حتى در ماجراى تنباكو هم نمى‏توانيم مدعى شويم كه تحقيقات ما تمام است اما از اينكه آدميت به اين مسئله توجه كرده براى من نكته قابل توجهى‏ست.

    دوم در مورد سير تاريخ‏نگارى. مقاله نوشته در تاريخ 1346 در مجله سخن كار شده است. بسيار دقيق و مفصل سير تاريخ‏نويسى را در آن مقاله تشريح كرده است. يك مقاله‏اى ديگر هم ايشان در همان زمان منتشر كرده بودند كه عمدتاً به صورت ترجمه است. عنوان مقاله دسيسه‏ها در دستگاه محمدشاه قاجار براى از بين بردن قائم‏مقام فراهانى‏ست. آنچنان اين مقاله زيبا، فصيح و در عين حال ملى‏ست كه حدى برايش متصور نيست. اگر آدميت تنها همان مقاله را مى‏نوشت من به استناد همان مقاله ايشان را يك شخصيت ملى و وطن‏دوست مى‏دانستم.

 من پيشنهاد مى‏كنم كه در آينده دانشجويان تاريخ يا علوم سياسى پايان نامه خودشان را به آدميت و آثار ايشان اختصاص بدهند چون در اين مورد ايشان يكى از نوادر روزگار است. چون اين مباحث، جزء مقوله‏هايى‏ست كه نمى‏توان در يك مقاله يا يك مصاحبه آنها را بيان كرد.