كتاب‌ گِل‌نبشته‌هاي‌ باروي‌ تخت‌جمشيد؛ متن‌هاي‌ Teh و Fort /عبدالمجيد ارفعي

متن سخنرانی در نشر فرزان روز ـ چهارشنبه سی ام بهمن ماه 1387

پيش‌ از آنكه‌ دربارة‌ كتاب‌ سخني‌ بگويم‌ بايد اشاره‌اي‌ كوتاه‌ به‌ يافتن‌ و رمزگشايي‌ اين‌ گِل‌نبشته‌ها بكنم‌.

 هنگامي‌ كه‌ مؤسسة‌ شرقي‌ دانشگاه‌ شيكاگو به‌ سرپرستي‌ ارنست‌ هرتسفلد سرگرم‌ حفّاري‌ در تخت‌جمشيد بود، در سال‌هاي‌ 1312 و 1313 در دو اتاق‌ در حصار شمال‌ شرقي‌ تخت‌جمشيد به‌ گنجينه‌اي‌ از گِل‌نبشته‌هايي‌ دست‌ يافتند كه‌ تعداد آنها سي‌هزار قطعه‌ برآورد شد. با اجازة‌ دولت‌ ايران‌ اين‌ گِل‌نبشته‌ها پس‌ از آنكه‌ در پارافين‌ آب‌ شده‌ قار دادند، براي‌ سالم‌ نگهداشتن‌، در 2353 جعبة‌ مقوّايي‌ و چندين‌ پيت‌ نفتي‌ سال‌هاي‌ پيشين‌، در پنجاه‌ صندوق‌ جاي‌ داده‌ و در سال‌ 1314 از راه‌ بوشهر به‌ امريكا فرستاده‌ شدند. پس‌ از رسيدن‌ به‌ مؤسسة‌ شرقي‌ و پس‌ از پارافين‌زدايي‌، در سال‌ 1937 (= 1316) آمادة‌ رمزگشايي‌ و خواندن‌ شدند.

 مسئوليت‌ رمزگشايي‌ با آرنو پوبل‌  (Arno Poebel) ، استاد بزرگ‌ سومرشناس‌ و همكاران‌ جوانش‌ به‌ نام‌هاي‌ جرج‌ كامرون‌  (George Cameron)  و ريچارد هلك‌ (Richard Hallock)  كه‌ چند سالي‌ بود كه‌ دكتراي‌ خويش‌ را گرفته‌ بودند و پيير پوورِ (Pierre Purves)  بود. آنچه‌ در آغاز آشكار بود اين‌ بود كه‌ اين‌ گِل‌نبشته‌ها از آنِ شاهان‌ هخامنشي‌ است‌. در بررسي‌هاي‌ نخستين‌ دريافتند كه‌ زبان‌ آنها زبان‌ ايلامي‌ است‌. بايد اشاره‌ كنم‌ كه‌ در ميان‌ آنها چهارصد و اندي‌ متن‌ به‌ خط‌ و زبان‌ آرامي‌، يكي‌ يا دو عدد بابلي‌، يك‌ عدد فريجي‌ و يك‌ عدد فارسي‌ باستان‌ نيز وجود دارند. پس‌ از رمزگشايي‌هاي‌ نخستين‌ گمان‌ بردند كه‌ اين‌ گِل‌نبشته‌ها از آنِ خشايارشا باشد و تا آنكه‌ به‌ گِل‌نبشته‌اي‌ برخوردند كه‌ از آنِ سال‌ بيست‌ و دوم‌ بود و آن‌ سال‌ سالي‌ كبيسه‌اي‌ بود يعني‌ داراي‌ سيزده‌ ماه‌ بود. با شناخت‌ كاملي‌ كه‌ از گاهنگاري‌ بين‌النهرينيِ همزمان‌ داشتند دريافتند كه‌ بايد از زمان‌ داريوش‌ بزرگ‌ باشند، چه‌ در ميان‌ شاهان‌ هخامنشي‌ تنها پادشاهي‌ كه‌ سال‌ بيست‌ و دوي‌ او كبيسه‌ بوده‌، داريوش‌ بزرگ‌ است‌. چندي‌ نگذشته‌ بود كه‌ با يافتن‌ نام‌ داريوش‌ و عنوان‌ شاه‌ اين‌ امر قطعي‌ شد. تا آغاز درگيري‌ امريكا در جنگ‌ جهاني‌ دوم‌ نزديك‌ به‌ صد و پنجاه‌ گِل‌نبشته‌ رمزگشايي‌ شده‌ بود. با ورود امريكا به‌ جنگ‌ جهاني‌ دوم‌ گروه‌ ازهم‌ پاشيده‌ شد. پوبل‌ كه‌ يك‌ آلماني‌ متعصّب‌ بود به‌ آلمان‌ باز مي‌گردد، هلك‌ به‌ سربازي‌ مي‌رود، از سرنوشت‌ پوورِ آگاهي‌اي‌ ندارم‌ و تنها كامرون‌ كه‌ در آن‌ زمان‌ درگير خواندن‌ گِل‌نبشته‌هاي‌ خزانه‌ تخت‌جمشيد شده‌ بود و سرانجام‌ آنها را در سال‌ 1948 (= 1327) به‌ چاپ‌ رسانيد، در مؤسسه‌ باقي‌ مي‌ماند. پس‌ از پايان‌ دورة‌ سربازي‌، هلك‌ به‌ مؤسسه‌ بازمي‌گردد و به‌ تنهايي‌ به‌ خواندن‌ گِل‌نبشته‌ها تا واپسين‌ روز زندگي‌ خود ادامه‌ مي‌دهد. مي‌توان‌ حاصل‌ بيش‌ از چهل‌ سال‌ تلاش‌ هر روز وي‌ را چنين‌ خلاصه‌ كرد:

 مقاله‌هايي‌ دربارة‌ دستور زبان‌ و مسايل‌ و مشكلات‌ خاصي‌ كه‌ و در اين‌ گِل‌نبشته‌ها يافت‌ مي‌شوند، شناسايي‌ بيش‌ از هزار نقش‌ مُهري‌ كه‌ بر آنها زده‌ شده‌ به‌ همراه‌ طرّاحي‌ بيش‌ از سيصد نقش‌ مُهر و… و اصلاح‌ گِل‌نبشته‌هاي‌ خوانده‌ شدة‌ جرج‌ كامرون‌؛ خواندن‌ و ترجمة‌ 207 متن‌ گِل‌نبشته‌ و چاپ‌ آنها در سي‌ و دو گروه‌ به‌ همراه‌ مقدمه‌اي‌ در هشتاد و شش‌ صفحه‌ كه‌ در آن‌ به‌ ويژگي‌هاي‌ هر يك‌ از گروه‌ها و ديگر موردها پرداخته‌
شده‌ است‌. با چاپ‌ و انتشار كتاب‌ سترگ‌  گِل‌نبشته‌هاي‌ بارويِ تخت‌ جمشيد
(
Persopolis Fortification Tablets)  در سال‌ 1969 وي‌ به‌ مقام‌ تنها استاد با كرسي‌ زبان‌ ايلامي‌ در جهان‌ دست‌ يافت‌. در اين‌ مدّت‌ وي‌ به‌ تربيت‌ دو شاگرد پرداخت‌ كه‌ يكي‌ از آن‌ دو به‌ سبب‌ درگيري‌هاي‌ شخصي‌ پس‌ از دو سال‌ تحصيل‌ را رها مي‌كند و آن‌ ديگري‌ منم‌. هلك‌ پس‌ از آنكه‌ در سال‌ 1965 متن‌ دست‌نويس‌ كتاب‌ خود را براي‌ چاپ‌ به‌ ناشر داد، به‌ خواندن‌ گِل‌نبشته‌ها ادامه‌ داد و تا آن‌ روز كه‌ زنده‌ بود 2586 گِل‌نبشتة‌ ديگر را خواند و

 حرف‌نويسي‌ كرد. از ميان‌ اين‌ گروه‌، وي‌ متن‌ سي‌ و سه‌ گِل‌نبشته‌ را كه‌ داراي‌ ويژگي‌هاي‌ خاصّي‌ بودند ترجمه‌ كرده‌ و به‌ چاپ‌ رسانيد.

دکتر عبدالمجید ارفعی از گل نبشته های باروی تخت جمشید گفت ـ عکس از ستاره سلیمانی

 كتاب‌ من‌ دربردارندة‌ متن‌ 164 گِل‌نبشته‌ است‌ كه‌ 150 تاي‌ آنها از يافته‌هاي‌ مؤسسة‌ شرقي‌ دانشگاه‌ شيكاگو است‌ كه‌ با تلاش‌ مرحوم‌ علاء در زماني‌ كه‌ سفير ايران‌ در امريكا بود به‌ ايران‌ در سال‌ 1327 بازگردانيده‌ شده‌ بود و پانزده‌ تاي‌ ديگر از يافته‌هاي‌ باستان‌شناسان‌ ايراني‌ است‌.

 شادروان‌ كامرون‌ پيش‌ از بازپس‌ فرستادن‌ آن‌ 150 عدد به‌ ايران‌ آنها را خواند ولي‌ هرگز آنها را به‌ چاپ‌ نرسانيد، وي‌ نسخه‌اي‌ از دست‌نوشت‌ خود را به‌ هلك‌ سپرد و وي‌ واژه‌هاي‌ آنها را در واژه‌نامة‌ كتاب‌ خود آورد. شادروان‌ هلك‌ ايرادهايي‌ چند بر خواندن‌ شادروان‌ كامرون‌ داشت‌ و هنگامي‌ كه‌ در تابستان‌ 1348 براي‌ ديداري‌ كوتاه‌ راهي‌ ايران‌ بودم‌ ايرادهاي‌ خود را در سه‌ صفحه‌ به‌ من‌ داد تا اگر توانستم‌ به‌ آنها دسترسي‌ پيدا كنم‌ آنها را بازخواني‌ و اصلاح‌ كنم‌. در آن‌ تابستان‌ نتوانستم‌ به‌ آنها دسترسي‌ پيدا كنم‌ و از اين‌ رو آن‌ سه‌ صفحه‌ را در كتاب‌ خود آورده‌ام‌ تا يادي‌ از تيزبيني‌ و دقّت‌ بسيارِ استاد خود كرده‌ باشم‌.

 اين‌ حاصل‌ كار من‌ در موزة‌ ايران‌ باستان‌ است‌ كه‌ چندي‌ در آنجا به‌ شناسايي‌ و ساماندهي‌ نوشته‌هاي‌ موجود به‌ خط‌ ميخي‌ در آن‌ موزه‌ سرگرم‌ بودم‌. متن‌ آماده‌ براي‌ چاپ‌ به‌ همراه‌ عكس‌ها در دي‌ماه‌ 1382 به‌ ناشر، ميراث‌ فرهنگي‌ كشور و چاپخانة‌ وزارت‌ ارشاد تحويل‌ داده‌ شد. در اسفندماه‌ همان‌ سال‌ از من‌ خواسته‌ شد تا مقدمه‌اي‌ به‌ انگليسي‌ بر آن‌ بيفزايم‌. از آن‌ رو كه‌ مقدمة‌ فارسي‌ كتاب‌ براي‌ كساني‌ نوشته‌ شده‌ بود كه‌ گمان‌ برده‌ بودم‌ هيچ‌ گونه‌ آشنايي‌ نه‌ با زبان‌ ايلامي‌ هخامنشي‌ دارند و نه‌ با اين‌ گِل‌نبشته‌ها و محتواي‌ آنها. نمي‌توانستم‌ همان‌ مقدمه‌ را به‌ انگليسي‌ بنويسم‌. پس‌ از چند ماه‌ تحقيق‌ و بررسي‌ اين‌ مقدمه‌ كه‌ به‌ تمامي‌ با مقدمة‌ فارسي‌ متفاوت‌ بود در امرداد ماه‌ سال‌ 1383 به‌ چاپخانه‌ تحويل‌ دادم‌ و به‌ كتاب‌ اضافه‌ شد.

 در بهار سال‌ 1384 فيلم‌ و زينك‌ كتاب‌ فراهم‌ شد و نخستين‌ نمونة‌ چاپي‌ از چند صفحه‌ به‌ همّت‌ آقاي‌ بهمن‌ پارسا، مسئول‌ آن‌ زمان‌ چاپ‌ هنري‌ چاپخانه‌ به‌ گونه‌اي‌ بسيار زيبا چاپ‌ شد و من‌ منتظر آن‌ بودم‌ كه‌ هرچه‌ زودتر كتاب‌ به‌ تمامي‌ به‌ چاپ‌ برسد. از چه‌ كتاب‌ در آن‌ زمان‌ به‌ چاپ‌ نرسيد بر من‌ آشكار نيست‌. پس‌ از چندي‌ ميراث‌ فرهنگي‌ كشور از وزارت‌ ارشاد جدا شد و همراه‌ با سازمان‌ صنايع‌ دستي‌ يكي‌ از نهادهاي‌ رياست‌ جمهوري‌ شد. بلاي‌ اين‌ جدايي‌ بر سر كتاب‌ من‌ فرود آمد چه‌ به‌ سبب‌ بدهي‌هاي‌ ميراث‌ فرهنگي‌ به‌ چاپخانه‌، چاپخانة‌ وزارت‌ ارشاد از چاپ‌ كتاب‌هاي‌ ميراث‌ خودداري‌ كرد. دو سال‌ دوندگي‌ها و خواهش‌هاي‌ من‌ در ميراث‌ فرهنگي‌ براي‌ تأمين‌ اعتبار چاپ‌ كتاب‌ به‌ جايي‌ نرسيد. با آگاهي‌ از سرنوشت‌ اين‌ كتاب‌، به‌ ياري‌ دوستان‌ گرامي‌ و بزرگوارم‌ آقاي‌ دكتر علي‌ بلوكباشي‌ و دكتر رضايي‌ باغبيدي‌ و از بخت‌ بلند من‌ آقاي‌ دكتر سيد كاظم‌ موسوي‌ بجنوردي‌ موافقت‌ كردند كه‌ كتاب‌ را در مؤسسة‌ دايرة‌المعارف‌ بزرگ‌ اسلامي‌ چاپ‌ كنند. خوشحالم‌ به‌ آگاهي‌ برسانم‌ كه‌ به‌ همّت‌ اين‌ مؤسسه‌، سرانجام‌ اين‌ كتاب‌ به‌ چاپ‌ رسيده‌ و در حال‌ صحافي‌ شدن‌ است‌.

 يادداشت‌

 مؤسسة‌ شرقي‌ دانشگاه‌ شيكاگو بر آن‌ است‌ كه‌ متن‌هاي‌ خوانده‌ شدة‌ شادروان‌ هلك‌ به‌ صورت‌ كتابي‌ الكترونيكي‌، بدون‌ افزودن‌ ترجمه‌، و به‌ شيوة‌ مرسوم‌ ميان‌ آشورشناسان‌ و نه‌ با شيوة‌ نگارشي‌اي‌ كه‌ هلك‌ براي‌ ايلامي‌ هخامنشي‌ به‌ كار مي‌بُرد، آنها را به‌ ترتيب‌ زمان‌ خواندن‌، به‌ چاپ‌ برساند. تا آنجا كه‌ من‌ آگاهي‌ دارم‌ تنها سيصد متن‌ نخستين‌ آمادة‌ چاپ‌ شده‌ است‌.

 با توجه‌ به‌ اينكه‌ اين‌ شيوة‌ چاپ‌ تنها براي‌ گروه‌ انگشت‌شماري‌ از پژوهندگان‌ اين‌ رشته‌ سودمند خواهد بود، با موافقت‌ مؤسسة‌ شرقي‌ بر آن‌ شدم‌ تا متن‌هاي‌ خوانده‌ شدة‌ هلك‌ را با همان‌ شيوه‌ و روشي‌ كه‌ او در كتاب‌ سترگ‌ خود به‌ كار برده‌ همراه‌ با ترجمة‌ متن‌ها به‌ فارسي‌ و انگليسي‌ و عكس‌ها و واژه‌نامه‌ آن‌ براي‌ چاپ‌ مرسوم‌ آماده‌ كنم‌. با توجه‌ به‌ حجم‌ سنگين‌ متن‌ها و عكس‌ها، بهتر آن‌ ديدم‌ كه‌ متن‌ها را در چهار مجلّد آماده‌ كنم‌، هر مجلد كم‌ و بيش‌ در حدود 650 متن‌ كه‌ كتابي‌ بين‌ 600 تا 800 صفحه‌ خواهد شد. براي‌ انجام‌ كار، نخست‌ متن‌ گِل‌نبشته‌هاي‌ دوازده‌ گروه‌ نخستين‌ كه‌ در آنها به‌ مصرف‌كنندة‌ غايي‌ اشاره‌ نشده‌ را برگزيدم‌. متن‌ها را از دستنويس‌هاي‌ وي‌ بيرون‌ آورده‌ و هر يك‌ جداگانه‌ رونويسي‌ و سپس‌ با كامپيوتر حروف‌چيني‌ شد. سپس‌، با توجه‌ به‌ كالا، شهر، مسئول‌ نامبرده‌ شده‌ و نقش‌ مُهر آن‌ مرتّب‌ و واژه‌هاي‌ آنها بيرون‌ آورده‌ شد. در سال‌ 1384 به‌ ياري‌ ميراث‌ فرهنگي‌ و مؤسسة‌ شرقي‌ در سفري‌ به‌ شيكاگو موفق‌ شدم‌ از گِل‌نبشته‌هايي‌ كه‌ براي‌ نخستين‌ مجلّد آماده‌ شده‌ بودند، 647 گِل‌نبشته‌، عكسبرداري‌ كنم‌. بايد بيفزايم‌ كه‌ عكس‌هاي‌ حدود بيست‌ گِل‌نبشته‌ كه‌ پيشتر در مؤسسة‌ شرقي‌ عكسبرداري‌ شده‌ بودند در كمال‌ بزرگواري‌ در اختيار من‌ نهاده‌ شد. آماده‌ سازي‌ اين‌ مجلّد هزينة‌ سنگيني‌ را براي‌ من‌ دربر داشته‌ است‌ و آماده‌سازي‌ كامل‌ آن‌ هنوز نياز به‌ هزينه‌هاي‌ بيشتري‌ دارد كه‌ در توان‌ من‌ نيست‌، دريغا كه‌ به‌ هر دري‌ براي‌ ياري‌ گرفتن‌ كوفتم‌، باز نشد و بيم‌ از آن‌ دارم‌ كه‌ با رفتن‌ من‌ هيچ‌گاه‌ اين‌ متن‌ها كه‌ گنجينه‌هاي‌ سرزمين‌ ما هستند ترجمه‌ نشده‌ راهي‌ ديار فراموشي‌ها شوند