سَروِ جوان دشت ما،
نیاز شیدایی من
طلوع سبز آرزو
به صبح رویایی من
تو باغ از ظِلام شب رهیدهای، سبز بمان!
حریر گام باد را
مست طواف شاخهها
رقص بلوغ غنچه را
بر نوک ساق لالهها
به روشنای صبحدم ندیدهای؟ چشم بمان
به سبزْ نازی چمن
سرود سبزهزار را
به شاخ پیر یاسمن
زاری تلخ خار را
به خلوت سپیدهدم شنیدهای؟ گوش بمان
جوانهات، زمزمهها
شکوفهات قهقههها
به برگها، هلهلهها
سرو رشید دشت ما
به پاک لحظه ثمر رسیدهای، مَست بمان
سبز بمان! مست بمان