پنج قرن دموکراسی در ایران باستان/ همایون صنعتی زاده

 

 تصور مي‌كنم‌ اگر روزي‌ تاريخ‌ تحولات‌ شيوه‌هاي‌ حكومت‌ كردن‌ در ايران‌ باستان‌ نوشته‌ شود برجستگي‌ دو عدد 312 پ‌. م‌. و 224 ميلادي‌ چشمگير باشد. اين‌ دو عدد كه‌ هر يك‌ نماد آغاز دو شيوه‌ حكومت‌ متضاد با يكديگر، دموكراسي‌ و آريستوكراسي‌ است‌، وجه‌ اشتراكي‌ بسيار قوي‌ نيز دارند. هر يك‌ از آنها نماينده‌ دو شيوه‌ كاملاً متفاوت‌ تاريخ‌نگاري‌اند. سال‌ 312 پ‌. م‌. ميوه‌ اختراع‌ بسيار مهم‌ و مؤثر و مفيد (مبدأ تاريخي‌ توسط‌ سلوكيان‌ (بخوانيد يونانيان‌) است‌. اختراع‌ و ابدائي‌ كه‌، از ديدگاه‌ تاريخ‌نويسي‌ و تاريخ‌گذاري‌ وقايع‌، گام‌ بسيار بزرگي‌ به‌ جلو محسوب‌ مي‌شود.

 عدد دومي‌، يعني‌ سال‌ 224 ميلادي‌، نماد منسوخ‌ كردن‌ اين‌ ابداع‌ مفيد و سودمند يونانيان‌ و برگشت‌ به‌ همان‌ شيوه‌ دست‌ و پاگير اندازه‌گيري‌ فواصل‌ وقايع‌ تاريخي‌، با سال‌هاي‌ سلطنت‌ شاهان‌ مختلف‌، است‌. مراد از عبارت‌ بالا اشاره‌ به‌ مفهومي‌ است‌ كه‌ هيچ‌ ربطي‌ به‌ فواصل‌ زماني‌ وقايع‌ تاريخي‌ ندارد. براي‌ روشن‌ شدن‌ مطلب‌ توضيحاتي‌ را كه‌ جاي‌ ديگر دربارة‌ «مبدأ تاريخي‌» داده‌ام‌ نقل‌ مي‌كنم‌:

 «تحقيق‌ دربارة‌ چگونگي‌ وضع‌ رويدادهاي‌ ثابت‌ تاريخي‌ آشكار مي‌سازد انگيزه‌ اصلي‌ وضع‌ اين‌ گونه‌ مبدأهاي‌ ثابت‌ تاريخي‌ در آغاز كاربردهاي‌ گاهشماري‌ و تاريخ‌گذاري‌ نبوده‌ است‌. البته‌ مقصود اين‌ نيست‌ كه‌ مبدأ ثابت‌ تاريخي‌ در گاهشماري‌ كاربرد ندارد. اما استفاده‌ از مبدأ ثابت‌ براي‌ اندازه‌گيري‌ فواصل‌ زمان‌ ميان‌ وقايع‌ تاريخي‌ از فوايد جنبي‌ وضع‌ مبدأ تاريخي‌ است‌. انگيزه‌ اصلي‌ واضع‌ مبدأ تاريخي‌ ثابت‌ ــ به‌ معناي‌ اتخاذ رويدادي‌ به‌ عنوان‌ مبدأ محاسبه‌ زمان‌ ــ خواه‌ رويداد ديني‌ باشد مانند تولد عيسي‌ مسيح‌، يا رويدادي‌ طبيعي‌ مانند طوفان‌ نوح‌ و يا رويدادي‌ تاريخي‌ ـ سياسي‌ مانند مبدأ سلوكي‌ تأكيد و اصرار بر قطع‌ رابطه‌ ميان‌ زمان‌ حاضر و آينده‌ با زمان‌ گذشته‌ است‌. يعني‌ آغاز فصل‌ نويني‌ در زندگي‌ و تمدن‌ و فرهنگ‌ آدمي‌. از جمله‌ دلايل‌ آشكار صدق‌ اين‌ مدعا اين‌ است‌ كه‌ مبدأ ثابت‌ تاريخي‌، نه‌ هنگام‌ وقوع‌ رويداد مربوطه‌، بلكه‌ مدتها پس‌ از وقوع‌ حادثه‌ مزبور مورد موافقت‌ قرار مي‌گيرد.

 مبدأ ميلاد مسيح‌ را سيصد و اندي‌ سال‌ پس‌ از سال‌ ميلاد عيسي‌ مسيح‌ وضع‌ كردند. مبدأ هجري‌ قمري‌ را، مسلمانان‌، چندين‌ ده‌ سال‌ پس‌ از هجرت‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌(ص‌) از مدينه‌ ابداع‌ كردند. مبدأ سال‌ 312 پ‌. م‌. سلوكي‌ را انتيوخوس‌ اول‌، پسر سلوكوس‌ اول‌، كه‌ از مادري‌ ايراني‌ به‌ دنيا آمده‌ بود، پس‌ از مرگ‌ پدرش‌ مقرر داشت‌.

 فرض‌ كنيم‌ آنچه‌ تا اينجاي‌ اين‌ نوشته‌ آمد، به‌ نحوي‌ كلي‌ و بي‌ذكر جزييات‌ كم‌ يا بيش‌، مطابق‌ با حقيقت‌ واقع‌ باشد. با چنين‌ پيش‌فرضي‌ بي‌درنگ‌ اين‌ پرسش‌ پيش‌ مي‌آيد كه‌ مضمون‌ و موضوع‌ اين‌ فصل‌ جديدي‌ كه‌ سلوكيان‌ مدعي‌ بودند در تاريخ‌ آغاز كرده‌اند چه‌ بوده‌ است‌؟ در يك‌ جمله‌ مي‌خواستند همان‌ نظام‌ اجتماعي‌ كه‌ در جامعه‌ يوناني‌ حاكم‌ و شايع‌ بود در مشرق‌ زمين‌، يعني‌ فلات‌ ايران‌، رايج‌ كنند. نظام‌ شايع‌ و رايج‌ در يونان‌ باستان‌ همان‌ است‌ كه‌ از آن‌ با اصطلاح‌ «دموكراسي‌» ياد مي‌شود. معناي‌ تحت‌اللفظي‌ اصطلاح‌ دموكراسي‌ حكومت‌ مردم‌ بر مردم‌ است‌. در شهرهاي‌ يونان‌ هر يك‌ از شهروندان‌ در حكومت‌ شهر دخالت‌ مستقيم‌ داشت‌. به‌ عبارت‌ ديگر تمام‌ تصميمات‌ عمده‌ مربوط‌ به‌ اداره‌ شهر با رأي‌ مستقيم‌ شهروندان‌، بر طبق‌ شرايط‌ بومي‌ انجام‌ مي‌گرفت‌. مي‌گويند براي‌ رسيدن‌ به‌ اين‌ هدف‌ سلوكيان‌ در مدت‌ نسبتاً كوتاه‌، تقريباً دو يا سه‌ قرن‌، نزديك‌ به‌ دويست‌ دولت‌ شهر جديد، كه‌ ساكنان‌ آن‌ عمدتاً مهاجران‌ يوناني‌ بودند، در فلات‌ ايران‌ بنياد گذاشتند. هدف‌ سلوكيان‌ از اين‌ اقدام‌ نياز عملي‌ آنان‌ براي‌ دوام‌ حكومت‌ و تسلط‌ خود بر منطقه‌ بود.

 * * *

 امپراتوري‌ سلوكي‌ها بدان‌ معني‌ كه‌ امپراتوري‌ روم‌ ارگانيك‌ و رشد طبيعي‌ كرده‌ بود يكدست‌ نبود. امپراتوري‌ روم‌ مانند جاندار مهره‌داري‌ بود كه‌ از هسته‌اي‌ استوار ـ شهر روم‌ ـ جوانه‌ زده‌ و رشد يافته‌ و درخت‌ برومندي‌ شده‌ بود كه‌ بر تمام‌ حوضه‌ كرانه‌هاي‌ درياي‌ مديترانه‌ سايه‌ افكنده‌ بود. امپراطوري‌ سلوكي‌ چنين‌ نبود. از هسته‌ مركزي‌ رشد نيافته‌ بود. پوسته‌ و قالبي‌ بود كه‌ ناگهان‌ برخلاف‌ انتظار پيدا شده‌ بود. مانند بناهاي‌ روزگار ما. اسكلت‌ فلزي‌ ساختماني‌ كه‌ در ظرف‌ يكي‌ دو روز با پيچ‌ و مهره‌ سرپا مي‌كنند. ديوار و جرز و ملاط‌ و روپوشي‌ از خشت‌ و آجر يا سنگ‌ نداشت‌. دو بنيان‌گذار اوليه‌، ولي‌ با بصيرت‌ و قابل‌ امپراطوري‌ سلوكيه‌ها، يعني‌ سولوكوس‌ اول‌ و آنتيوخوس‌ اول‌، اين‌ نكته‌ را خوب‌ درك‌ كرده‌ بودند. از چند و چون‌ بافت‌ و سرشت‌ امپراطوري‌ كه‌ بنا نهاده‌ بودند آگاه‌ بودند.

همایون صنعتی زاده ـ عکس از علی دهباشی

 مي‌خواستند با اين‌ شيوه‌ خود، يعني‌ پوشاندن‌ فلات‌ ايران‌ با شهرها و مراكز جمعيت‌ يوناني‌نشين‌، موقعيت‌ خود را تقويت‌ نمايند. نه‌ عاشق‌ و شيفته‌ فرهنگ‌ يوناني‌ بودند و نه‌ تعميم‌ روش‌ حكومت‌ يوناني‌ را رسالت‌ خود در دنيا مي‌پنداشتند. تنها هدف‌ آنان‌ اين‌ بود كه‌ امپراطوري‌ شل‌ و آش‌ مانند خود را صاحب‌ لعاب‌ و قوام‌ كنند. براي‌ رسيدن‌ به‌ اين‌ هدف‌ چاره‌اي‌ سراغ‌ نكردند جز اينكه‌ سرتاسر امپراطوري‌ خود را با انبوهي‌ از دولت‌ ـ شهرهاي‌ يوناني‌، كه‌ ساكنان‌ آن‌ يوناني‌ بوده‌، و شهر را با شيوه‌ دموكراسي‌ مرسوم‌ در يونان‌ اداره‌ مي‌كردند، بپوشانند. از شهرهاي‌ يونان‌ مي‌خواستند تعدادي‌ مهاجر يوناني‌ به‌ سرزمين‌هاي‌ تازه‌ تصرف‌ شده‌ در فلات‌ ايران‌ بفرستند تا با حمايت‌ مالي‌، نظامي‌ و سياسي‌ شاه‌ سلوكي‌ دولت‌ ـ شهري‌ نوبنياد در نقاط‌ مورد نظر بنا كنند.

 * * *

 جريان‌ بنيادگذاري‌ دولت‌ شهرهاي‌ يوناني‌ در سرتاسر ارتفاعات‌ معروف‌ به‌ فلات‌ ايران‌ دو سه‌ قرن‌ ادامه‌ يافت‌. در اين‌ مدت‌ نزديك‌ به‌ دويست‌ دولت‌ ـ شهر يوناني‌، كه‌ با شيوه‌ حكومت‌ دموكراسي‌ اداره‌ مي‌شد، بنياد نهاده‌ شد. بنيادگذاري‌ اين‌ دولت‌ ـ شهرها همه‌ با يك‌ الگو انجام‌ نگرفت‌. تعدادي‌ از آنان‌ در جوار شهرهاي‌ هخامنشي‌، كه‌ جملگي‌ بر سر راه‌هاي‌ عمده‌ بازرگاني‌ و يا نقاط‌ مهم‌ سوق‌الجيشي‌ واقع‌ بود، بنا شد. يوروپوس‌ راگا (ري‌) و سلوكيه‌ كنار اولاي‌ (شوش‌) يا پرس‌پوليس‌ از اين‌ جمله‌اند. پاره‌اي‌ از اين‌ دولت‌ شهرها به‌ كلي‌ نوبنياد بودند مانند سلوكيه‌ كنار دجله‌ در بين‌النهرين‌، يا بوسا فالو پوليس‌ در پنجاب‌، يا سلوكيه‌ كنار درياي‌ اريتره‌ (= خليج‌ فارس‌). در بعضي‌ نقاط‌ هم‌ نخست‌ آبادي‌ها يا شهرك‌هاي‌ نظامي‌نشين‌ يوناني‌ تأسيس‌ مي‌شد، كه‌ ساكنان‌ اوليه‌، آنان‌ عمدتاً سربازان‌ بازنشسته‌ يوناني‌ بودند. شاه‌ سلوكي‌ بدانها زمين‌ واگذار مي‌كرد. اينان‌ در برابر اين‌ واگذاري‌ زمين‌ تعهد مي‌كردند به‌ هنگام‌ لزوم‌ و احضار در سپاه‌ سلوكيان‌ خدمت‌ كنند. تعدادي‌ از اين‌ گونه‌ شهرك‌هاي‌ نظامي‌نشين‌ بعدها دولت‌ ـ شهر يا پوليس‌ (به‌ معناي‌ يونان‌ آن‌) شدند. احداث‌ دولت‌ ـ شهرهاي‌ يوناني‌ كه‌ در پايان‌ دوره‌ تسلط‌ سلوكيان‌ تمام‌ فلات‌ ايران‌ را پوشانده‌ بود، تنها با فرمان‌ شاه‌ سلوكي‌ ممكن‌ بود. خواه‌ اين‌ دولت‌ ـ شهر نوبنياد باشد يا شهركي‌ نظامي‌نشين‌، كه‌ بعدها در اثر توسعه‌ به‌ مقام‌ دولت‌ ـ شهري‌ ارتقاء يافته‌ بود. اكثريت‌ قريب‌ به‌ اتفاق‌ اين‌ دولت‌ ـ شهرهاي‌ تازه‌ احداث‌ شده‌ از دل‌ دولت‌ ـ شهري‌ يوناني‌الاصل‌ و با فرمان‌ شاه‌ سلوكي‌ زاييده‌ شده‌ بود.

 در اينجا رشته‌ كلام‌ را به‌ دست‌ متخصص‌ تاريخ‌ سلوكيان‌ مي‌سپارم‌ كه‌ در اين‌ باره‌ مي‌گويد:

 «فرماني‌ كه‌ بنياد دولت‌ ـ شهر انطاكيه‌ در فارس‌، نزديك‌ خليج‌ بوشهر، را مجاز مي‌ساخت‌ هيچگونه‌ تفاوتي‌ با فرماني‌ كه‌ اجازه‌ بنياد دولت‌ شهري‌ در خود يونان‌ يا آسياي‌ صغير را مي‌داد نداشت‌. فرمان‌هايي‌ كه‌ هدف‌هاي‌ واحد داشتند بر نمونه‌ واحدي‌ صادر مي‌شد. سلوكيه‌ كنار (دجله‌)، آپاميه‌ كنار سليا (سيلهو) در بابلستان‌ جنوبي‌، انطاكيه‌ واقع‌ در سيتاكيه‌، اسكندريه‌ (خاراكس‌) در مصب‌ دجله‌، سلوكيه‌ در المائي‌، شوش‌ (سلوكيه‌ كنار اولاي‌)، سلوكيه‌ كنار درياي‌ اريتره‌ (در ادبيات‌ يونان‌ باستان‌ مراد از درياي‌ اريتره‌ خليج‌ فارس‌ است‌). اينها نمونه‌هاي‌ شهرهاي‌ بنا شده‌ در آسيا هستند كه‌ به‌ معناي‌ واقعي‌ كلمه‌ دولت‌ ـ شهر يوناني‌ بودند. انطاكيه‌ واقع‌ در فارس‌ هم‌ شورا داشت‌ و هم‌ انجمن‌. به‌ خصوص‌ از شوراي‌ سيصد نفره‌ شهر سلوكيه‌ كنار دجله‌ اسم‌ برده‌ شده‌ است‌ كه‌ اعضاي‌ آن‌ توسط‌ شهروندان‌ انتخاب‌ مي‌شدند. تشكيلات‌ شهر بر طبق‌ طوايف‌ يوناني‌ ساكن‌ شهر بود چنان‌ كه‌ در سلوكيه‌ وقع‌ در پريا شاهد هستيم‌. از جمله‌ دلايل‌ صدق‌ اين‌ مدعا وجود نمادهايي‌ با اسم‌هاي‌ يوناني‌ مانند «دمه‌» (به‌ معناي‌ شوراي‌ مردمي‌ و اصطلاح‌ دموكراسي‌ از همين‌ ريشه‌ است‌) است‌. در سلوكيه‌ واقع‌ در «پيريا» قضات‌ هيئت‌ مديره‌ يا انجمني‌ را تشكيل‌ مي‌دادند كه‌ «ارخانتس‌» نام‌ داشت‌. همان‌ ترتيباتي‌ كه‌ تازه‌ در شهرهاي‌ يونان‌ باستان‌ شروع‌ شده‌ بود. چون‌ شاهد پيدايش‌ همين‌ گونه‌ تشكيلات‌ در شوش‌ هم‌ هستيم‌ بايد پذيرفت‌ اين‌ امر در مورد تمام‌ شهرهايي‌ كه‌ از اين‌ طبقه‌ بودند صادق‌ است‌. در شوش‌ ژيمناسيوم‌ و استاديوم‌ وجود داشت‌. در بابل‌ يوناني‌ نيز هم‌ ژيمناسيوم‌ وجود داشت‌ و هم‌ تماشاخانه‌. در همان‌ كتيبه‌ آمده‌ است‌ در اين‌ دو شهر طبق‌ رسوم‌ يوناني‌ مسابقات‌ و رقابت‌هاي‌ ورزشي‌ انجام‌ مي‌شد. پس‌ مي‌توان‌ فرض‌ كرد تمام‌ شهرهاي‌ متعلق‌ به‌ اين‌ طبقه‌ از شهرها صاحب‌ تماشاخانه‌ بوده‌اند.»

 * * *

 بايد پذيرفت‌ شاهان‌ سلوكي‌ در پوشاندن‌ فلات‌ ايران‌ با تعداد زيادي‌ دولت‌ ـ شهرهايي‌ كه‌ عمده‌ ساكنان‌ آن‌ يوناني‌ بوده‌ و زبان‌ يوناني‌ زبان‌ رسمي‌ آن‌ بود، و با شيوه‌ حكومت‌ دموكراسي‌ يونان‌ مديريت‌ مي‌شده‌ است‌، كامياب‌ بوده‌اند. درست‌ است‌ كه‌ آثار به‌ جا مانده‌ از اين‌ گونه‌ دولت‌ ـ شهرهاي‌ يوناني‌ در سرتاسر فلات‌ ايران‌ عمدتاً فقط‌ اسامي‌ آنها است‌ والا آثار ملموس‌ به‌ جا مانده‌ از آنها ناچيز و انگشت‌شمار است‌. اما از يك‌ سو نمي‌توان‌ منكر وجود چنين‌ پديده‌اي‌ شد و از سوي‌ ديگر نمي‌توان‌ از عظمت‌ و پيچيدگي‌ اين‌ جريان‌ شگفت‌ زده‌ نشد. تحقيق‌ و تفحص‌ در اين‌ باره‌ نمي‌تواند براي‌ ساكنان‌ امروزي‌ فلات‌ ايران‌ سودمند و حيرت‌انگيز و آموزنده‌ نباشد. در ضمن‌ اين‌ تحقيق‌ و تفحص‌ ملاحظات‌ چندي‌ را بايد در نظر داشت‌ از جمله‌ :

 الف‌) اطلاعات‌ بجامانده‌ درباره‌ اين‌ پديده‌ به‌ شدت‌ ناچيز و جسته‌ و گريخته‌ و بي‌مقدار است‌. آثار ملموس‌ باقي‌ مانده‌ از دولت‌ ـ شهرهاي‌ يوناني‌ را با انگشت‌هاي‌ يك‌ دست‌ مي‌توان‌ شمرد، كه‌ عبارتند از سلوكيه‌ كنار دجله‌ ـ سلوكيه‌ كنار اولاي‌ ـ خرابه‌هاي‌ شهري‌ در نهاوند، بخشي‌ از خرابه‌هاي‌ شهر كنگاور و آثار به‌ جا مانده‌ در محلي‌ به‌ نام‌ «اي‌ خانم‌» در شمال‌ شرقي‌ افغانستان‌ امروزي‌، كه‌ بر حسب‌ اتفاق‌ توسط‌ مرحوم‌ محمد ظاهر شاه‌، پادشاه‌ فقيد افغانستان‌ طي‌ يك‌ سفر شكار يافت‌ شد.

 ب‌) آثار به‌ جا مانده‌ و اطلاعات‌ به‌ دست‌ آمده‌ عمدتاً از دوره‌ خود سلوكيان‌ نيست‌، به‌ دوره‌ حكومت‌ اشكانيان‌ تعلق‌ دارد.

 ج‌) حسن‌ رابطه‌ اشكانيان‌ با دولت‌ شهرهاي‌ يوناني‌نشين‌، حيرت‌انگيز است‌. فراموش‌ نبايد كرد كه‌ حكومت‌ اشكانيان‌ حكومتي‌ بوده‌ است‌ كه‌ طبيعتي‌ اريستوكراسي‌ يا حكومت‌ نخبه‌گان‌ را داشت‌.

 اينكه‌ چرا و چگونه‌ با پديده‌ دولت‌ شهرهاي‌ يوناني‌نشين‌، كه‌ مظهر دموكراسي‌ بوده‌اند، كنار آمده‌ بودند جالب‌ است‌. اسناد تاريخي‌ موجود، از جمله‌ سكه‌هاي‌ باقي‌ مانده‌ از اشكانيان‌، دليل‌ قانع‌كننده‌اي‌ است‌ كه‌ اشكانيان‌ بسياري‌ از آداب‌ و رسوم‌ يوناني‌ را پذيرفته‌ بودند. درست‌ است‌ كه‌ اشكانيان‌ مبداء تاريخ‌ سلوكيان‌ را با مبداء، به‌ اصطلاح‌ اشكاني‌، عوض‌ كردند اما اين‌ امر به‌ معناي‌ انكار اينكه‌ صفحه‌ نويني‌، در تاريخ‌ جوامع‌ ساكن‌ فلات‌ ايران‌ ورق‌ خورده‌ بود، نبود. مي‌پذيرفتند فصلي‌ نوين‌ در تاريخ‌ جامعه‌ آغاز شده‌ است‌. تنها ادعايشان‌ اين‌ بود كه‌ زمان‌ آغاز اين‌ فصل‌ سال‌ 312 پ‌. م‌.، سال‌ تصرف‌ بابل‌ به‌ دست‌ سلوكوس‌ نبوده‌، بلكه‌ سال‌ 158 پ‌. م‌.، نخستين‌ سال‌ تسلط‌ رسمي‌ اشكانيان‌ بر شهر سلوكيه‌ صفحه‌ آغاز اين‌ فصل‌ است‌. چه‌ فراوان‌ شاهد هستيم‌ كه‌ روي‌ سكه‌هاي‌ ضرب‌ شده‌ در زمان‌ سلطنت‌ بسياري‌ از شاهان‌ اشكاني‌ هر دو مبدأ تاريخي‌، مبدأ سلوكي‌ و مبدأ اشكاني‌، را ضرب‌ كرده‌اند.

 جالب‌ است‌ بخش‌ اعظم‌ اطلاعات‌ به‌ جا مانده‌ دربارة‌ دولت‌ ـ شهرهاي‌ يوناني‌ واقع‌ در فلات‌ ايران‌ ـ چه‌ به‌ دست‌ آمده‌ از كاوش‌ باستاني‌ در شهر دورا اروپوس‌ و ديگر كتيبه‌ها به‌ دوره‌ اشكانيان‌ تعلق‌ دارد و نه‌ سلوكيان‌. آشكار است‌ دولت‌ مردان‌ اشكاني‌ با مفهوم‌ و پديده‌ وجود دولت‌ ـ شهر يوناني‌ كه‌ نه‌ تنها زمام‌ امور آن‌ در دست‌ مردم‌ يوناني‌تبار بود و بر حسب‌ قوانين‌ دموكراسي‌ يونان‌ باستان‌ اداره‌ مي‌شد بلكه‌ زبان‌ رسمي‌ آن‌ دولت‌ ـ شهرها هم‌ زبان‌ يوناني‌ بوده‌ است‌ كنار آمده‌ و همزيستي‌ داشته‌اند.

 اينكه‌ تاريخ‌نويسان‌ قرن‌هاي‌ اخير حكومت‌ اشكاني‌ را حكومتي‌ ملوك‌الطوايفي‌ مي‌خوانده‌اند اتفاقي‌ نيست‌. رژيم‌ حكومتي‌ آن‌ روز فلات‌ ايران‌، كم‌ يا بيش‌، آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ در اصطلاح‌ امروزي‌ آن‌ را حكومت‌ فدرال‌ مي‌خوانيم‌. حاكميت‌ كلي‌ را طايفه‌ اشكاني‌، كه‌ از ايل‌ يا عشيره‌ پارتها، بودند اعمال‌ مي‌كردند. اما امور روزمره‌ جامعه‌ توسط‌ حكومت‌هايي‌، خواه‌ دولت‌ ـ شهر يوناني‌ باشد و يا، خاندان‌ يا قبيله‌ ايراني‌تبار مانند اتروپاتن‌ (يا آذربايجان‌) و يا سلطان‌نشيني‌ يوناني‌تبار چون‌ اُمانا (فاصله‌ ميان‌ ميناب‌ امروزي‌ و ولاشگرد) و يا سكاهايي‌ كه‌ سرزمين‌ زرنگيانا را تصرف‌ كرده‌ و سگستان‌ (سجستان‌، سيستان‌) نام‌گذاري‌ كرده‌ بودند، اداره‌ مي‌شد كه‌ به‌ قوم‌ بزرگسالار اشكاني‌ باج‌ و خراج‌ مي‌پرداختند. چه‌ بسا هم‌ از پرداخت‌ اين‌ باج‌ اجباري‌ شانه‌ خالي‌ مي‌كردند و كار به‌ جنگ‌ و خونريزي‌ مي‌كشيد. مثال‌ خوب‌ آن‌ روابط‌ قوم‌ آلامائي‌ (ايلامي‌؟) در خوزستان‌ چه‌ با سلوكيان‌ و يا با اشكانيان‌ است‌.

 ح‌) اين‌ پرسش‌ ممكن‌ است‌ در ذهن‌ بيايد كه‌ چرا دولت‌ ـ شهرهاي‌ يوناني‌ كه‌ بيشتر راه‌هاي‌ ارتباطي‌ و نقاط‌ استراتژيكي‌ را در اختيار داشتند اطاعت‌ از اشكانيان‌ و قوم‌ پارتي‌ را كه‌ تمام‌ شواهد حاكي‌ از آن‌ است‌ تنها برجستگي‌ آنان‌ شيوه‌هاي‌ خاص‌ جنگي‌ آنان‌ بوده‌ است‌، والا طبيعت‌ سرزمين‌ مادري‌ آنان‌ اجازه‌ نمي‌داد جمعيتي‌ انبوه‌ باشند، گردن‌ نهاده‌ بودند؟ چه‌ شد اشكانيان‌ توانسته‌ بودند نه‌ تنها تسلط‌ سلوكيان‌ را براندازند بلكه‌ خود جاي‌ آنان‌ را بگيرند؟ اين‌ پرسش‌ پاسخ‌هايي‌ دارد. چند نكته‌ آشكار در رأس‌ اين‌ پاسخ‌هاست‌.

 1. نخست‌ آنكه‌ يونانيان‌ اين‌ شهرت‌ را داشته‌ و دارند كه‌ روزگار همه‌گونه‌ استعداد و توانايي‌ به‌ آنان‌ اعطا كرده‌ است‌ جز آنكه‌ بتوانند با يكديگر اتفاق‌ داشته‌ و يد واحد شوند. رقابت‌ و نزاع‌ ميان‌ دولت‌ ـ شهرهاي‌ يوناني‌ از كهن‌ترين‌ زمان‌ها وجود داشت‌. جنگ‌هاي‌ خونين‌ جانشين‌هاي‌ اسكندر بلافاصله‌ پس‌ از مرگ‌ او مظهر آشكار اين‌ واقعيت‌ است‌.

 2. افزون‌ بر اختلافات‌ ميان‌ يونانيان‌ موضوع‌ طلوع‌ قدرت‌ روم‌، كه‌ به‌ تدريج‌ حوضه‌ درياي‌ مديترانه‌ را به‌ تصرف‌ خود درآورده‌ بود، به‌ گونه‌اي‌ غيرمستقيم‌ بر روابط‌ ميان‌ اشكانيان‌ از يكسو و دولت‌ ـ شهرهاي‌ يوناني‌، كه‌ سراسر فلات‌ ايران‌ را پوشانده‌ بود، از سوي‌ ديگر اثر گذاشت‌. يونانيان‌ مقيم‌ اين‌ دولت‌ ـ شهرها در سرسپردگي‌ و وفاداري‌ به‌ سلوكيان‌ شهرت‌ داشتند. بايد در نظر داشت‌ جريان‌ ايجاد دولت‌ ـ شهرهاي‌ يوناني‌ محدود به‌ شاهان‌ اوليه‌ سلوكي‌ در اواخر سده‌ چهارم‌ و تمام‌ سده‌ سوم‌ پ‌. م‌. نبود. موج‌ عظيم‌ و جديدي‌ از مهاجران‌ يوناني‌ و جريان‌ احداث‌ دولت‌ ـ شهرهاي‌ يوناني‌ در سده‌ دوم‌ پ‌. م‌. و مخصوصاً دوره‌ حكومت‌ آنتيوخوس‌ چهارم‌ صورت‌ گرفت‌. آنتيوخوس‌ چهارم‌ لااقل‌ نه‌ دولت‌ ـ شهر جديد، كه‌ آنها را به‌ اسم‌ خود نامگذاري‌ كرده‌ بود، بنا نهاد. انگيزه‌ آنتيوخوس‌ چهارم‌، يا آنتيوخوس‌ كبير، از احداث‌ اين‌ دولت‌ ـ شهرها عمدتاً رقابت‌ با روم‌ بود. آنتيوخوس‌ چهارم‌ آگاهي‌ كامل‌ از سرشت‌ امپراطور روم‌ و جاه‌طلبي‌هاي‌ آن‌ داشت‌. پي‌ برده‌ بود تنها راه‌ نهايي‌ مقابله‌ با آن‌ ايجاد و احداث‌ دولتي‌ قوي‌ و توانا در فلات‌ ايران‌ است‌. در اين‌ راستا از هيچ‌ كوششي‌ دريغ‌ نكرد. هر چند بخت‌ او را ياري‌ نداد اما پيدايش‌ شاهنشاهي‌ اشكاني‌ و ساساني‌، كه‌ نزديك‌ به‌ يك‌ هزار سال‌ تنها رقيب‌ دولت‌ روم‌ بود، حكايت‌ از عمق‌ درايت‌ و بصيرت‌ او مي‌كند. دولت‌ ـ شهرهاي‌ يوناني‌ فلات‌ ايران‌ در رقابت‌ ميان‌ ايرانيان‌ از يك‌ سو و روميان‌ از سوي‌ ديگر برخلاف‌ انتظار روميان‌، مگر در موارد استثنايي‌، از روميان‌ پشتيباني‌ نمي‌كردند، آنان‌ را دشمن‌ سلوكيان‌ و يونانيان‌ مي‌دانستند.

 3. پديده‌ ديگري‌ كه‌ سبب‌ شد دولت‌ ـ شهرهاي‌ يوناني‌نشين‌، كه‌ خواه‌ ناخواه‌ مظهر و علمدار يوناني‌مآبي‌ بودند و در آنجا رژيم‌ دموكراسي‌ اعمال‌ حاكميت‌ مي‌كرد، نتوانند در فلات‌ ايران‌ ريشه‌ دوانده‌ دوام‌ بياورند. عامل‌ اين‌ مقاومت‌ بي‌سروصدا زمين‌داران‌ ايراني‌نژاد بود. درست‌ است‌ كه‌ اكثريت‌ قريب‌ به‌ اتفاق‌ شهرهاي‌ باستاني‌ فلات‌ ايران‌ مانند اكباتان‌، ري‌، شوش‌، زابل‌ و قندهار و شهرهاي‌ تازه‌ بنا شده‌، كه‌ بر سر راه‌هاي‌ عمده‌ بازرگاني‌ و نقاط‌ عمده‌ استراتژيكي‌ قرار داشت‌ در تصرف‌ يونانيان‌ بود. اما نفوذ يونانيان‌ تنها در محدوده‌ شهرها حاكم‌ بود. روستاهاي‌ ايران‌ و روستاييان‌ ساكن‌ آن‌ تحت‌ نفوذ و تسلط‌ زمين‌داران‌ بزرگ‌ ايراني‌نژاد بودند كه‌ به‌ گونة‌ سنتي‌ در دژها و قلعه‌هاي‌ دوردست‌ مي‌زيستند. هم‌ اينان‌ بودند كه‌ هر يك‌ بر گروه‌ كوچك‌ و يا بزرگ‌ از سواركاران‌ ورزيده‌ فرماندهي‌ مي‌كردند. در آغاز ستون‌ فقرات‌ اصلي‌ نيروهاي‌ مسلح‌ هخامنشيان‌ بودند. هم‌ اينان‌ بعدها تكيه‌گاه‌ اصلي‌ نيروهاي‌ مسلح‌ اشكاني‌ و ساساني‌ شدند. اينان‌ هيچگاه‌ نه‌ تسليم‌ شاهان‌ سلوكي‌ شدند و نه‌ مورد اطمينان‌ آنان‌ قرار گرفتند. دليل‌ اين‌ مدعا اين‌ واقعيت‌ است‌ كه‌ هيچگاه‌ در هيچ‌ موقع‌ واحدي‌ متشكل‌ از سواره‌نظام‌ ايراني‌ نژاد در ميان‌ نيروهاي‌ مسلح‌ سلوكي‌ ديده‌ نمي‌شود.

 4. اما شايد مهم‌ترين‌ عامل‌ عدم‌ كاميابي‌ پنج‌ سده‌ كوشش‌، در راه‌ استقرار دموكراسي‌ غربي‌ در فلات‌ ايران‌، عامل‌ بسيار ريشه‌دار و نيرومند مذهب‌ بوده‌ است‌. دولت‌ شهرهاي‌ يونان‌ هر يك‌ به‌ پيروي‌ از سنت‌هاي‌ مادر ـ شهر خود ايزد يا ايزد بانوي‌ آن‌ دولت‌ ـ شهر يوناني‌ را پرستش‌ مي‌كردند كه‌ دولت‌ ـ شهر واقع‌ در فلات‌ ايران‌ را پايه‌گذاري‌ كرده‌ بود. انبوهي‌ از اولاد و اولادزادگان‌ خدايان‌ يوناني‌، ساكن‌ كوه‌ المپ‌ يونان‌، حال‌ در سرتاسر فلات‌ ايران‌ هر يك‌ معبد و شمايل‌ خود را داشتند. از سوي‌ ديگر در ميان‌ زمين‌داران‌ بزرگ‌ ايراني‌ و روستاييان‌ تحت‌ سرپرستي‌ آنان‌ دين‌ مبتني‌ بر يكتاپرستي‌ مزدايي‌، كه‌ موبدان‌ زرتشتي‌ با جان‌ و دل‌ در پاسداري‌ از آتش‌ فروزان‌ آن‌ مي‌كوشيدند، ملاط‌ اصلي‌ حفظ‌ مليت‌ ايراني‌ در برابر هلنيسم‌ بود. همان‌ اشكانياني‌ كه‌ بنا بر مصالح‌ سياسي‌ خود با انبوه‌ دولت‌ شهرهاي‌ يوناني‌ كنار آمده‌ و با آنان‌ همزيستي‌ مسالمت‌آميز داشتند زرتشتيان‌ پروپا قرص‌ و متعصب‌ هم‌ بودند. همين‌ اشكانيان‌ بودند كه‌ پس‌ از قتل‌عام‌ موبدان‌ زرتشتي‌، كه‌ حافظان‌ اوستا و ديگر متن‌هاي‌ ادبي‌ و علمي‌ ادبيات‌ شفاهي‌ ايران‌ هخامنشي‌ بودند و به‌ دست‌ اسكندر نابود شده‌ بود، در صدد برآمدند تا با شناسايي‌ و گردآوري‌ بازماندگان‌ خاندان‌هاي‌ موبدان‌ زرتشتي‌، در يك‌ زمان‌ و مكان‌، جراحات‌ وارده‌ بر كيش‌ يكتاپرستي‌ مزديسنا را مرهم‌ نهند.

      اگر پرسيده‌ شود آن‌ ملاحظات‌ سياسي‌ كه‌ سبب‌ مي‌شد اشكانيان‌ با دولت‌ ـ شهرهاي‌ يوناني‌ از مسالمت‌ درآمده‌ و با آنان‌ مماشات‌ كنند كدام‌ است‌؟ پاسخ‌ آن‌ آشكار است‌. خاندان‌ اشكاني‌ از ميان‌ قوم‌ پارت‌ برآمده‌ بود كه‌ سرزميني‌ كوهستاني‌، و نه‌ چندان‌ حاصلخيز، مهد و زادگاه‌ آنان‌ بود. نه‌ صاحب‌ توليد انبوه‌ محصولات‌ كشاورزي‌ بودند و نه‌ صاحب‌ فطرتي‌ خلاق‌ در نوآوري‌ و بهره‌مندي‌ از علم‌ و افكار نوين‌. تنها مزيت‌ آنها شيوه‌هاي‌ جنگي‌ مخصوص‌ خود آنان‌ بود كه‌ مي‌توانست‌ نيروي‌ سنگين‌ اسلحه‌ فلانژ يوناني‌، كه‌ واحد زرهي‌ مهيبي‌ بود، را پاسخگو باشد.

 * * *

 در سال‌ 224 ميلادي‌ با بر تخت‌ نشستن‌ اردشير بابكان‌ عمر دولت‌ ـ شهرهاي‌ يونان‌ در ايران‌ به‌ سر آمد.

 حيرت‌انگيز آنكه‌ يكي‌ از نخستين‌ اقدامات‌ اصلاحي‌ اردشير اول‌ منسوخ‌ كردن‌ گاه‌شماري‌ مبدأداري‌ است‌ كه‌ سلوكيان‌ آن‌ را ابداع‌ كردند و يكي‌ از سودمندترين‌ ابداعات‌ براي‌ ثبت‌ و ضبط‌ مطالب‌ تاريخي‌ است‌. اردشير بار ديگر همان‌ شيوه‌ دست‌وپاگير تاريخ‌گذاري‌ با سال‌هاي‌ سلطنت‌ اين‌ شاه‌ و آن‌ شاه‌ را رواج‌ داد. چرا؟ اردشير خردمندتر از آن‌ بود كه‌ سودمندي‌ و گاه‌ شماري‌ مبدأدار را درك‌ نكند. جواب‌ اين‌ چرا خود داستاني‌ ديگر است‌.

 * * *

 درخت‌ زيتون‌ و تاجي‌ از شاخه‌هاي‌ آن‌ درخت‌، نماد يونان‌ و يوناني‌مآبي‌ بوده‌ و هست‌. استرابو در كتاب‌ جغرافياي‌ خود، جابه‌ جا، از اينكه‌ در سرتاسر فلات‌ ايران‌ كاشت‌ زيتون‌ پاسخ‌ مساعد نمي‌دهد اظهار اندوه‌ مي‌كند. ترديد نمي‌توان‌ داشت‌ يونانيان‌ ساكن‌ صدها دولت‌ ـ شهر يوناني‌ پراكنده‌ در سرتاسر فلات‌ ايران‌ به‌ كرات‌ سعي‌ كرده‌ بودند در ايران‌ زيتون‌ به‌ عمل‌ آورند، اما ناكام‌ مانده‌اند. همان‌ گونه‌ كه‌ در به‌ ثمر رساندن‌ بذر حكومت‌ دموكراسي‌ به‌ شيوه‌ يوناني‌ يا غربي‌ ناكام‌ ماندند.

 مي‌دانم‌ كه‌ سال‌هاي‌ سال‌ است‌ مسئولان‌ كشاورزي‌ دولت‌ جمهوري‌ اسلامي‌ نيز سعي‌ بليغ‌ و مخارج‌ هنگفت‌ كرده‌اند تا كشت‌ زيتون‌ را در سرتاسر سرزمين‌ ايران‌ اسلامي‌ رواج‌ دهند. اي‌ كاش‌ چند نفر خبره‌ در امور كشاورزي‌، كه‌ نان‌خور وزارت‌ كشاورزي‌ نباشند، مأموريت‌ مي‌يافتند تا كوشش‌ها و هزينه‌هاي‌ انجام‌ شده‌ براي‌ رواج‌ كشت‌ زيتون‌ در سال‌هاي‌ پس‌ از انقلاب‌ را ارزيابي‌ كنند. فايده‌ تاريخ‌، اگر از آن‌ پندآموزي‌ نكنيم‌، چيست‌؟

 * در تهيه‌ اين‌ گزارش‌ از منابع‌ زير استفاده‌ شد:

 The Seleukid Royal Economy, By: G. Arerghis

 The Greeks in Bactria & India By: G.W.W. Tarn

 From Samarkhand to Sardis By: A. Kuhrt & Shervin

 Hellensism in The East By: Akuhrt & Shervin