هانری کربن و فلسفه روح/کلود ژانو/ ترجمه بزرگ نادرزاد

 

 هانري‌ كربن‌ يكي‌ از متفكرين‌ بزرگ‌ فرانسوي‌ در قرن‌ بيستم‌ است‌ و قطعاً يكي‌ از اصيل‌ترين‌ و مبتكرترين‌ آنان‌ به‌ شمار مي‌آيد. در عين‌ حال‌ اگر خيل‌ جماعت‌ محققان‌ و همفكران‌ او را كنار بگذاريم‌ يكي‌ از كم‌شهرت‌ترين‌ انديشمندان‌ فرانسوي‌ هموست‌. و اين‌ نكته‌ اصلاً جاي‌ تعجب‌ ندارد چرا كه‌ كربن‌ از گام‌ زدن‌ در جاده‌هاي‌ متعارف‌ پرهيز كرده‌ و اگر از زاويه‌ سنت‌ فلسفي‌ خودمان‌ به‌ مسائل‌ متنوع‌ ظاهراً بي‌ارتباطي‌ كه‌ اين‌ «فكرت‌ پيشه‌» به‌ آنها توجه‌ داشته‌ بنگريم‌ اسباب‌ حيرت‌ خواهد شد.

 تحقيقات‌ تيزبينانه‌اي‌ كه‌ داريوش‌ شايگان‌ دربارة‌ آثار و افكار هانري‌ كربن‌ فراهم‌ كرده‌ مراحل‌ تفكر و معناي‌ خط‌ سير و طي‌ طريق‌ او را نشان‌ مي‌دهد و متضمن‌ مطالب‌ قابل‌ توجهي‌ است‌ كه‌ مفهوم‌ گفتگوي‌ شرق‌ و غرب‌ ابداعي‌ كربن‌ در آن‌ ارائه‌ مي‌شود و همان‌ روش‌ تعقيب‌ مي‌گردد.

 اما اگر به‌ كربن‌ لقب‌ حكيم‌ التقاطي‌ داده‌اند به‌ اين‌ جهت‌ است‌ كه‌ او معتقد بود «عقل‌ انسان‌ علت‌ وجودي‌ او نيست‌» و طريقه‌ صرفاً تعقلي‌ حكمت‌ غربي‌ به‌ نظر او ناكافي‌ مي‌آمد.

 كربن‌ در جستجوي‌ عوالمي‌ معنوي‌ بود و در جريان‌ اين‌ كوشش‌ و كاوش‌ به‌ نقاطي‌ برخورد كه‌ تا آن‌ موقع‌ قدرشان‌ مجهول‌ مانده‌ بود. در سال‌هاي‌ 1920 كربن‌ در كلاس‌ درس‌ اتين‌ ژيلسون‌   دربارة‌ فلسفه‌ قرون‌ وسطي‌ حضور مي‌يافت‌ و در اين‌ كلاس‌ها بود كه‌ كربن‌ اهميت‌ كتاب‌هاي‌ حِكَمي‌ عربي‌ خصوصاً آثار ابن‌سينا را كشف‌ كرد و تصميم‌ گرفت‌ زبان‌ عربي‌ و سانسكريت‌ ياد بگيرد. البته‌ اين‌گونه‌ علايق‌ مانع‌ از اين‌ نشد كه‌ به‌ الهيات‌ پرتستان‌ و عرفان‌ مسيحي‌ و مكاتب‌ غنوسي‌ و افكار سوئدنبورگ‌ و غيره‌ توجه‌ پيدا كند و حتي‌ او اولين‌ فرانسوي‌ بود كه‌ كتابي‌ از كارل‌ بارت‌ متاله‌ سوييسي‌ را از آلماني‌ به‌ فرانسه‌ ترجمه‌ كرد.

 از لحاظ‌ كربن‌ فضيلت‌ بزرگ‌ هايدگر در اين‌ بود كه‌ «نفس‌ عمل‌ تفكر فلسفي‌ را بر پايه‌ تأويل‌ استوار كرده‌ بود».

 اما هايدگر با ماوراي‌ طبيعت‌ كاري‌ ندارد و به‌ مسائلي‌ مثل‌ عاقبت‌ روح‌ آدميزاد پس‌ از مرگ‌ و قيام‌ قيامت‌ و رستاخيز ارواح‌ علاقه‌اي‌ نشان‌ نمي‌دهد. از قضا تمام‌ اين‌ مسائلي‌ را كه‌ هايدگر به‌ آنها بي‌اعتنايي‌ مي‌كرد كربن‌ آنها را در عوالم‌ فكري‌ اسلام‌ ايراني‌ بازيافت‌.

 كربن‌ بعد از اين‌ كه‌ مقارن‌ جنگ‌ دوم‌ اقامتي‌ درازمدت‌ در استانبول‌ كرد به‌ عزم‌ سفر به‌ ايران‌ راهي‌ اين‌ كشور شد كه‌ اين‌ خود برخوردي‌ سرنوشت‌ساز بود چرا كه‌ «ايران‌ كشوري‌ است‌ كه‌ در آن‌ آسمان‌ و زمين‌ با يكديگر تلاقي‌ مي‌كنند». شايگان‌ مي‌گويد كه‌ كربن‌ ايران‌ را «به‌مثابه‌ صورت‌ خاكي‌ و حسي‌ عالم‌ مثال‌» تلقي‌ مي‌كرد و عالم‌ صور مثالي‌ در نظام‌ فكري‌ كربن‌ مقوله‌اي‌ اساسي‌ است‌. يعني‌ مُثُل‌ تعقلي‌ واجد يك‌ نوع‌ ماديّت‌ غيرمادي‌ هستند به‌ طوري‌ كه‌ در عرصه‌ آن‌ نامريي‌ به‌ رؤيت‌ درمي‌آيد و قابل‌ توجه‌ آنكه‌ كل‌ نظام‌ فكري‌ ايران‌ چه‌ قبل‌ از اسلام‌ و چه‌ بعد از تفتيش‌ ادوار اسلامي‌ بر اين‌ خصوصيت‌ دلالت‌ دارند.

 و اين‌ قضيه‌ يكي‌ از مضامين‌ كتاب‌ كربن‌ موسوم‌ به‌  ايران‌ و فلسفه‌  است‌ كه‌ متشكل‌ از سخنراني‌هاي‌ چاپ‌ نشده‌ و مقالاتي‌ است‌ كه‌ از 1948 تا 1976 به‌ تحرير درآمده‌اند. در اين‌ كتاب‌ كربن‌ وظايف‌ و تكاليف‌ فلسفي‌ رشته‌ ايران‌شناسي‌ را كه‌ بعد از مرگ‌ او و بعد از حدوث‌ انقلاب‌ اسلامي‌ رو به‌ زوال‌ رفت‌ مشخص‌ مي‌كند و خصوصاً در باب‌ اسلوب‌ مُخنارِ خود و مفاد كلي‌ تحقيقاتش‌ تأكيد مي‌كند. كربن‌ در واقع‌ يك‌ «زائر غرب‌» بود و برخلاف‌ ديگران‌ حكمت‌ شرقي‌ آنقدر در او تأثير نكرد كه‌ وطن‌ فرهنگي‌ مألوف‌ خود را ترك‌ كند. كربن‌ معتقد بود كه‌ لازمه‌ فهم‌ اين‌ دو نوع‌ سياره‌ فكري‌ (ايراني‌ و اروپايي‌) رفت‌ و آمد لاينقطع‌ ميان‌ آن‌ دوست‌.

 به‌ هر تقدير كربن‌ روش‌ تفكر پديدارشناسي‌ (فنومنولوژي‌) را به‌ عنوان‌ اسلوب‌ تحقيق‌ برگزيد و به‌ قصد درك‌ افكار حكماي‌ ايران‌ به‌ ميدان‌ فلسفه‌ وارد شد.

 فلاسفه‌ غرب‌ هر اندازه‌ هم‌ كه‌ بزرگ‌ مي‌نمودند به‌ نظر كربن‌ به‌ طرزي‌ لاعلاج‌ مبتلا به‌ ساده‌انگاري‌ بودند.

 اما حقيقت‌ اين‌ است‌ كه‌ به‌ غير از چند مورد استثنايي‌ مثل‌ يونگ‌ كه‌ سخت‌ مورد احترام‌ كربن‌ بود، فلاسفه‌ اروپايي‌ كه‌ جرئت‌ حرف‌ زدن‌ از چيزي‌ به‌ اسم‌ روح‌ را داشته‌ باشند تعدادشان‌ بسيار كم‌ بوده‌ است‌. از لحاظ‌ كربن‌، انسان‌ رابطه‌اي‌ غيرقابل‌ تفكيك‌ با تجربه‌ عرفاني‌ دارد. اين‌ اعتقاد همراه‌ با دانش‌ و فضل‌ و صلابتي‌ بي‌نظير در امر تحقيق‌ همواره‌ در شخص‌ او راسخ‌ مانده‌ است‌.