مادر زمین( در سوگ پروین دولت آبادی) /سهیلا حقیقت ( دولت آبادی)
در سوگ پروين دولت آبادى
هر انسانى روزى به دنيا مىآيد و روزى با زندگى وداع مىكند. پروين دولت آبادى در سال 1303 در اصفهان متولد شد و سپيده دم روز بيست و هفتم فروردين 1387 ديده از جهان فروبست.
همه خبرگزارىها و روزنامه ها به تأكيد نوشتند كه پروين شاعر كودك و يكى از بنيانگذاران ادبيات كودك در گذشته است، اما آيا او فقط شاعر كودكان بود؟ آيا او تنها يك وجه داشت؟ براى يافتن پاسخ اين سئوال مهم بايد به عقب برگرديم و نگاهى به زندگى او بيندازيم. پروين در خانوادهاى ايراندوست و دانشپرور به دنيا آمد، در دامان مادرى مهربان و مدبر و پدرى شاعر رشد كرد و دوران نوجوانى و جوانى را در ميان شاعران و هنرمندان نامى كشور كه با خانواده او رفت و آمد داشتند، گذراند و در همان سالها به خاطر غزلها و مثنوىهايى كه مىسرود، مورد توجه قرار گرفت.
در سن هجده سالگى، زمانى كه پدرش آقاى حسامالدين دولتآبادى شهردار تهران بود، با اصرار فراوان در پرورشگاه شهردارى تهران بدون دريافت حقوق شروع به كار كرد. در آنجا با زبان كودكان آشنا شد و براى كودكان شعر سرود و در دهه بيست با همراهى استاد دكتر خانلرى مؤسسهاى به منظور انتشار كتاب براى كودكان به وجود آورد.
در سالهاى بعد پروين كارهاى پرمسئوليتى را عهده دار شد، اما وظايف كارى هيچگاه او را از اداره خانهاى كه بيشتر به خانقاه شباهت داشت تا به منزل، باز نداشت. در خانه او بر همگان باز بود، از شاعران و اديبان نامدار گرفته تا نوجوانان و جوانان تشنه و نوپا.
به عقيده من كه پروين را «مادرِ زمين» نام نهاده بودم، نقش اصلى اين شاعر بزرگ پروردن انسانهايى بود كه هر كدام خانه پروين را پناهگاهى براى رشد و تعالى خود مىدانستند. او سخى بود و دستگير و آنچه را داشت از ديگران دريغ نمىكرد. از جمله كتابخانه او در اختيار همگان بود و هر كسى در اين كتابخانه سهمى براى خود قايل بود و چه بسيار پايان نامه ها در اين خانه و با حمايت و راهنمايى او نوشته شد. پروين علاقه اى به مطرح شدن نام خودش نداشت ولى در جهت پرورش ديگران سعى فراوان مىكرد. او براى همه مادر بود و خواهر و از همه مهمتر معلم.
هدف من از نوشتن اين سطور جلب نظر خوانندگان محترم به جنبه هاى گوناگون زندگى و ميراث ادبى پروين دولت آبادى است و تصور مىكنم شعر انتشار نيافتهاى از او كه ضميمه اين شرح مختصر است، به خوبى نشان دهد كه «شاعر كودك» ناميدن اين اديب بزرگوار چقدر از انصاف دور است.
روحش شاد و يادش گرامى باد.
خون بگرييم كه خونين تن ياران ديديم
گل صد چاك از آسيب هزاران ديديم.