(نگاهى به آلبوم عکسهاى مریم زندى)
سه گلدان در یک ردیف و با فاصلهاى دلپذیر از یکدیگر جلوى پهنه وسیعى از پارچه قرمز، ورود ما را به دنیاى عکاس خوشامد مىگویند.
این عکس به خاطر ویژگىهاى نوع نگاهى که در آن هست به تنهایى بخش بزرگى از دنیاى هنرمند را نمایندگى مىکند.
چیزهاى کوچک و خیلى معمولى که چشمهاى ما به راحتى آنها را نادیده مىگیرند، در این نوع نگاه چنان جاذبهاى پیدا مىکنند که هر چشمى را به سوى خود مىکشانند و آنگاه بیننده احساس مىکند که براى اولین بار به وجود آنها در این جهان پى برده است.
در این عکس، چشمهاى ما از گستره قرمز پسزمینه به طرف گلدانها کشیده مىشوند؛ از خاکسترى کف زمین و سبزى برگهاى گلدان دوباره به قرمزى گستره پسزمینه. و در این کشاکش بىپایان هر بار گلدانها زیباتر از پیش و قرمزى پارچه، گرمتر و دلانگیزتر از قبل مىشوند.
از حداقل فضایى که براى ردیف گلدانها اختصاص یافته، انتخاب رنگ قرمز براى پارچه؛ سایهروشنهایى که از چروک پارچه پدید آمدهاند، قرار گرفتن لبه پایین پارچه در ارتفاعى حساب شده و هممرز شدن با سیاهى سایه خودش و… از همه اینها مىتوان آگاهى و پختگى هنرمندى توانا را در پشت لنز دوربین حس کرد.
مىتوان تصور کرد که همه اینها هر کدام چه دغدغهها و مسائلى را در برابر عکاس قرار داده است تا راجع به هر کدام تصمیم بگیرد و انتخاب کند و همه این پرسشها را در کسرى از ثانیه و با فشار یک دگمه، پاسخى قاطع بدهد.
این عکس نوع نگاهى را در خود دارد که در مریم زندى درونى شده است و بخشى از دنیاى او را به نمایش مىگذارد. اگر با همین نگاه، کتاب را ورق بزنیم عکسهاى دیگرى را خواهیم دید که چگونه چنین بینشى را پى گرفته و نگاه تماشاگرش را تسخیر کرده است.
در این نوع عکسها تراکم و فشردگى در مقابل گستردگى و گشودگى قرار گرفته و تضاد پرکشش وسعت سطوح رنگها و عناصر بهحداکثر بیانگرى خود دستیافته است.
این طرز نگاه هنوز براى بسیارى از ما دور و دستنیافتنى به نظر مىرسد. پیرامون ما را تصاویر و اشیاء گوناگون آن چنان پر کردهاند که در مقابل بسیارى از آنها نابینا شدهایم و حتى آدمها و طبیعت در مقابل ما نامریى شدهاند، چیزهایى که دنیایى از شگفتى در خود دارند براى ما عادى و پیشافتاده و نامفهوم شدهاند. فکر مىکنم بزرگترین کارى که هنر مىتواند بکند، همین است که مریم زندى در این عکسها کرده است که با دیدن یک گلدان شگفتزده شویم و یا با دیدن خوشههاى انگور که از لابلاى تختههاى جعبه چوبى به بیرون فشار مىآورند، شادى وصفناپذیرى ما را فرابگیرد و یا حتى با دیدن یک لنگه درِ چوبى آبىرنگ بر گستره دیوارى کاهگلى دلمان بلرزد و از خود بىخود شویم.
دومین عکس این کتاب، نوع نگاه دیگرى را در برابر ما مىگشاید. مریم زندى در این سرى از عکسهایش با رنگهاى زنده و پرطنین جاذبه دیگرى از طبیعت و زندگى را به تصویر مىکشد. هر چیزى ممکن است ناگهان با رنگهایش این عکاس شوریده را مسحور خود کند تا دوربیناش را به طرف آن بچرخاند.
گلبرگهاى زرد و قرمز و بنفش و صورتى در لابهلاى کاغذهاى سفید، او را صدا مىزنند و آن چنان شور و شوقى در او پدید مىآورند که فقط با به صدا درآوردن شاتر دوربین آرامش خود را بازمىیابد.
در این عکسها جاذبه رنگها توجه عکاس را به سوى خود معطوف داشته است. به خوبى مىتوانیم تجسم کنیم که چه امکاناتى براى انتخاب فاصله و زاویه دید و این که چه عناصرى را در تصویر بگنجاند و یا حذف کند، وجود داشته است و مریم زندى در پسِ انتخاب نهایىاش چه گفتگوى هنرمندانهاى با پنهانىترین حسهاى درون خود داشته است.
چیزهایى که مریم زندى در این عکسها به ما نشان داده است، چیزهاى تازه و ناآشنایى نیستند بلکه همان چیزهاى قدیمى و از چشم افتادهاى هستند که از صافى جهان خود گذرانده و و در پرتو نورى تازه به ما عرضه کرده است.
عکس شماره ۳ از گرایش دیگرى در کارهاى مریم زندى حکایت دارد. او شیفتگى خود را به ترکیببندىهایى از بازى موربها به گونهاى نشان داده است که ما شاید کمتر در آن تأمل کرده باشیم. ببینید که این عکس چگونه چشمان ما را در رفت و برگشت مجموعهاى از زاویههاى زیگزاگ به اینسو و آنسو مىکشاند و آهنگى از زندگى را براى ما مىنوازد که شاید تاکنون نشنیده باشیم.
آنچه در مجموعه عکسهاى این کتاب مىتوان بر آن تکیه کرد، گرایش مریم زندى به وجه زیباشناختى عکسهاست تا موضوع آنها. مثلاً اگر تنههاى درختى را نشان مىدهد نه به خاطر درخت بودن آن بلکه به خاطر فرم ایستا و عمودى آن و تقابلش با فرمهاى افقى و یا عمودى و زاویهدارى است که در کنار آن قرار دارند. مانند تقابلى که در عکس شماره ۴ خطوط زیگزاگ با خطوط عمودى آنها دارند و یا تقابلهاى مشابه در عکسهاى دیگر.
مجموعهاى دیگر از عکسها که به نگاه زیبایىشناسانه مریم زندى تأکید دارند و جدیدترین کارهاى او به حساب مىآیند، عکسهایى هستند که گرایش او را به ریتم بازگو مىکنند.
مریم زندى با ذهنى باز و گشوده امکان گستردن نگاه خود در پهنه وسیعى از جهان پیرامونش فراهم ساخته است. او با حرکت در سطح و تمرکز در عمق زبان بصرى و حس هنرمندانه خود، زمان و مکان و موضوع را کنار زده و عناصرى را از طبیعت و اشیا در نظامى بصرى و شاعرانه به کمال رسانده است.
فضاى کارهاى اخیر او که در مرز میان انتزاع و بازنمایى در نوسان هستند، جلدها و کتابهاى آماده جلد شدن را در کارگاه صحافى نشان مىدهند. علت این که چرا و چگونه توجه او به چنین موضوع نامتعارفى جلب شده است را باید در دو چیز جستجو کرد. اول اینکه حرکت در لایه بیرونى و مریى جهانِ پیرامون و نگاه زیبایىشناسانه به عناصر بصرى و جستجوى ترکیبى زیبا و شاعرانه، دیگر در این هنرمند درونى شده است و هر لحظه ممکن است ایدهاى غافلگیرکننده از دلِ پیشپاافتادهترین و معمولىترین اشیاى پیرامونش در ذهن او متبلور شود.
و دوم، خانم مریم زندى علاوه بر عکاس بودن، شاعر هم هست. او عکاسِ شاعر یا شاعر عکاسى است که بینش خلاق و عمل اکتشاف، با زندگى او عجین شده است. همواره ممکن است عرصه اى از آفرینش در برابر او گشوده شود، ایده اى به او الهام شود و یا امرى عادى به گونهاى کاملاً غریب در خیال او رخ بنماید.
فى البداهگى و حس شاعرانه اى در آثار اخیر او موج مىزند. گرچه درک آنها مخاطبانى خاص را طلب مىکند.
مقایسه عکس شماره ۶ و از کتابهاى آماده جلد شدن با عکس شماره ۷ و از یک شالیزار، شاید منظور مرا به خوبى روشن سازد. شاید خود عکاس به چنین شباهت عجیبى توجه نکرده باشد اما آنچه مهم است، ضمیر ناخودآگاه اوست که انباشته از این تصاویر است و هر تصویرى ممکن است در هر لحظهاى الهامبخش تصویرى دیگر باشد. تصاویرى که اگر توسط هنرمندانى همچون مریم زندى متولد نشوند شاید براى همیشه کشف نشده باقى بمانند.