کاشف ریتم های شاعرانه / علیرضا یزدانی

 (نگاهى به آلبوم عكسهاى مريم زندى)

 سه گلدان در يك رديف و با فاصله‏اى دلپذير از يكديگر جلوى پهنه وسيعى از پارچه قرمز، ورود ما را به دنياى عكاس خوشامد مى‏گويند.

 اين عكس به خاطر ويژگى‏هاى نوع نگاهى كه در آن هست به تنهايى بخش بزرگى از دنياى هنرمند را نمايندگى مى‏كند.

 چيزهاى كوچك و خيلى معمولى كه چشم‏هاى ما به راحتى آنها را ناديده مى‏گيرند، در اين نوع نگاه چنان جاذبه‏اى پيدا مى‏كنند كه هر چشمى را به سوى خود مى‏كشانند و آن‏گاه بيننده احساس مى‏كند كه براى اولين بار به وجود آنها در اين جهان پى برده است.

 در اين عكس، چشم‏هاى ما از گستره قرمز پس‏زمينه به طرف گلدان‏ها كشيده مى‏شوند؛ از خاكسترى كف زمين و سبزى برگ‏هاى گلدان دوباره به قرمزى گستره پس‏زمينه. و در اين كشاكش بى‏پايان هر بار گلدان‏ها زيباتر از پيش و قرمزى پارچه، گرم‏تر و دل‏انگيزتر از قبل مى‏شوند.

 از حداقل فضايى كه براى رديف گلدان‏ها اختصاص يافته، انتخاب رنگ قرمز براى پارچه؛ سايه‏روشن‏هايى كه از چروك پارچه پديد آمده‏اند، قرار گرفتن لبه پايين پارچه در ارتفاعى حساب شده و هم‏مرز شدن با سياهى سايه خودش و… از همه اينها مى‏توان آگاهى و پختگى هنرمندى توانا را در پشت لنز دوربين حس كرد.

 مى‏توان تصور كرد كه همه اينها هر كدام چه دغدغه‏ها و مسائلى را در برابر عكاس قرار داده است تا راجع به هر كدام تصميم بگيرد و انتخاب كند و همه اين پرسش‏ها را در كسرى از ثانيه و با فشار يك دگمه، پاسخى قاطع بدهد.

 اين عكس نوع نگاهى را در خود دارد كه در مريم زندى درونى شده است و بخشى از دنياى او را به نمايش مى‏گذارد. اگر با همين نگاه، كتاب را ورق بزنيم عكس‏هاى ديگرى را خواهيم ديد كه چگونه چنين بينشى را پى گرفته و نگاه تماشاگرش را تسخير كرده است.

 در اين نوع عكس‏ها تراكم و فشردگى در مقابل گستردگى و گشودگى قرار گرفته و تضاد پركشش وسعت سطوح رنگ‏ها و عناصر به‏حداكثر بيانگرى خود دست‏يافته است.

 اين طرز نگاه هنوز براى بسيارى از ما دور و دست‏نيافتنى به نظر مى‏رسد. پيرامون ما را تصاوير و اشياء گوناگون آن چنان پر كرده‏اند كه در مقابل بسيارى از آنها نابينا شده‏ايم و حتى آدم‏ها و طبيعت در مقابل ما نامريى شده‏اند، چيزهايى كه دنيايى از شگفتى در خود دارند براى ما عادى و پيش‏افتاده و نامفهوم شده‏اند. فكر مى‏كنم بزرگترين كارى كه هنر مى‏تواند بكند، همين است كه مريم زندى در اين عكس‏ها كرده است كه با ديدن يك گلدان شگفت‏زده شويم و يا با ديدن خوشه‏هاى انگور كه از لابلاى تخته‏هاى جعبه چوبى به بيرون فشار مى‏آورند، شادى وصف‏ناپذيرى ما را فرابگيرد و يا حتى با ديدن يك لنگه درِ چوبى آبى‏رنگ بر گستره ديوارى كاه‏گلى دلمان بلرزد و از خود بى‏خود شويم.

 دومين عكس اين كتاب، نوع نگاه ديگرى را در برابر ما مى‏گشايد. مريم زندى در اين سرى از عكس‏هايش با رنگ‏هاى زنده و پرطنين جاذبه ديگرى از طبيعت و زندگى را به تصوير مى‏كشد. هر چيزى ممكن است ناگهان با رنگ‏هايش اين عكاس شوريده را مسحور خود كند تا دوربين‏اش را به طرف آن بچرخاند.

 گلبرگ‏هاى زرد و قرمز و بنفش و صورتى در لابه‏لاى كاغذهاى سفيد، او را صدا مى‏زنند و آن چنان شور و شوقى در او پديد مى‏آورند كه فقط با به صدا درآوردن شاتر دوربين آرامش خود را بازمى‏يابد.

 در اين عكس‏ها جاذبه رنگ‏ها توجه عكاس را به سوى خود معطوف داشته است. به خوبى مى‏توانيم تجسم كنيم كه چه امكاناتى براى انتخاب فاصله و زاويه ديد و اين كه چه عناصرى را در تصوير بگنجاند و يا حذف كند، وجود داشته است و مريم زندى در پسِ انتخاب نهايى‏اش چه گفتگوى هنرمندانه‏اى با پنهانى‏ترين حس‏هاى درون خود داشته است.

 چيزهايى كه مريم زندى در اين عكس‏ها به ما نشان داده است، چيزهاى تازه و ناآشنايى نيستند بلكه همان چيزهاى قديمى و از چشم افتاده‏اى هستند كه از صافى جهان خود گذرانده و و در پرتو نورى تازه به ما عرضه كرده است.

 عكس شماره 3 از گرايش ديگرى در كارهاى مريم زندى حكايت دارد. او شيفتگى خود را به تركيب‏بندى‏هايى از بازى مورب‏ها به گونه‏اى نشان داده است كه ما شايد كمتر در آن تأمل كرده باشيم. ببينيد كه اين عكس چگونه چشمان ما را در رفت و برگشت مجموعه‏اى از زاويه‏هاى زيگزاگ به اين‏سو و آن‏سو مى‏كشاند و آهنگى از زندگى را براى ما مى‏نوازد كه شايد تاكنون نشنيده باشيم.

 آن‏چه در مجموعه عكس‏هاى اين كتاب مى‏توان بر آن تكيه كرد، گرايش مريم زندى به وجه زيباشناختى عكس‏هاست تا موضوع آنها. مثلاً اگر تنه‏هاى درختى را نشان مى‏دهد نه به خاطر درخت بودن آن بلكه به خاطر فرم ايستا و عمودى آن و تقابلش با فرم‏هاى افقى و يا عمودى و زاويه‏دارى است كه در كنار آن قرار دارند. مانند تقابلى كه در عكس شماره 4 خطوط زيگزاگ با خطوط عمودى آنها دارند و يا تقابل‏هاى مشابه در عكس‏هاى ديگر.

 مجموعه‏اى ديگر از عكس‏ها كه به نگاه زيبايى‏شناسانه مريم زندى تأكيد دارند و جديدترين كارهاى او به حساب مى‏آيند، عكس‏هايى هستند كه گرايش او را به ريتم بازگو مى‏كنند.

 مريم زندى با ذهنى باز و گشوده امكان گستردن نگاه خود در پهنه وسيعى از جهان پيرامونش فراهم ساخته است. او با حركت در سطح و تمركز در عمق زبان بصرى و حس هنرمندانه خود، زمان و مكان و موضوع را كنار زده و عناصرى را از طبيعت و اشيا در نظامى بصرى و شاعرانه به كمال رسانده است.

 فضاى كارهاى اخير او كه در مرز ميان انتزاع و بازنمايى در نوسان هستند، جلدها و كتاب‏هاى آماده جلد شدن را در كارگاه صحافى نشان مى‏دهند. علت اين كه چرا و چگونه توجه او به چنين موضوع نامتعارفى جلب شده است را بايد در دو چيز جستجو كرد. اول اين‏كه حركت در لايه بيرونى و مريى جهانِ پيرامون و نگاه زيبايى‏شناسانه به عناصر بصرى و جستجوى تركيبى زيبا و شاعرانه، ديگر در اين هنرمند درونى شده است و هر لحظه ممكن است ايده‏اى غافلگيركننده از دلِ پيش‏پاافتاده‏ترين و معمولى‏ترين اشياى پيرامونش در ذهن او متبلور شود.

 و دوم، خانم مريم زندى علاوه بر عكاس بودن، شاعر هم هست. او عكاسِ شاعر يا شاعر عكاسى است كه بينش خلاق و عمل اكتشاف، با زندگى او عجين شده است. همواره ممكن است عرصه‏ اى از آفرينش در برابر او گشوده شود، ايده‏ اى به او الهام شود و يا امرى عادى به گونه‏اى كاملاً غريب در خيال او رخ بنمايد.

 فى ‏البداهگى و حس شاعرانه‏ اى در آثار اخير او موج مى‏زند. گرچه درك آنها مخاطبانى خاص را طلب مى‏كند.

 مقايسه عكس شماره 6 و از كتاب‏هاى آماده جلد شدن با عكس شماره 7 و از يك شاليزار، شايد منظور مرا به خوبى روشن سازد. شايد خود عكاس به چنين شباهت عجيبى توجه نكرده باشد اما آن‏چه مهم است، ضمير ناخودآگاه اوست كه انباشته از اين تصاوير است و هر تصويرى ممكن است در هر لحظه‏اى الهام‏بخش تصويرى ديگر باشد. تصاويرى كه اگر توسط هنرمندانى همچون مريم زندى متولد نشوند شايد براى هميشه كشف نشده باقى بمانند.