«یک قصه بیش نیست اما…»( معرفی کتاب دکتر محمد استعلامی) / سحر مازیار

  حافظ به گفته حافظ، يك شناخت منطقى‏

  بررسى و نگارش محمد استعلامى‏

  انتشارات نگاه، 1386، 200 ص، 2500 تومان‏

  «… و با موافق و مخالف به طنّازى و رعنايى درآويخته و در مجلسِ خواص و عوام و خلوت‏سراى دين و دولت، پادشاه و گدا و عالم و عامى بزم‏ها ساخته و در هر مقامى شغب‏ها آميخته و شورها انگيخته.»

    – از مقدمه محمد گلندام –

 و چنين است كه شرابِ سخن او را به هر جام كه بريزى، جانفزاست و هر كه دستى بر گلستان او مى‏برد تا گلى بچيند بى‏نصيب نمى‏ماند.

 محمد استعلامى نيز پيش از اين، با كتاب درس حافظ پا در كوى رندان نهاده و سعى كرده بود تا زوايا و خفاياى كوچه باغ‏هاى حافظ را بر خواننده به ساده‏ترين زبانى آشكار سازد. اين بار نيز او در كتاب حافظ به گفته حافظ در پى چنين تلاشى است.

 او از همان ابتدا؛ چه در درس حافظ و چه در اين كتاب بيان مى‏كند كه همواره دغدغه مخاطب عامى را داشته است و مى‏خواهد براى اين طبقه سخن بگويد؛ چنان كه مى‏نويسد:

 «… روى يك بيت حافظ ممكن است بتوانيم ساعت‏ها حرف بزنيم و همه آن حرف‏ها ممكن است ربط و مناسبتى با كلام او داشته باشد، اما آن هموطن روستايى ما كه در كنار مزرعه‏اش فال حافظ مى‏گيرد و آن بانوى خانه‏دارى كه همراه با پخت و پز و كارهاى ديگرش در يك لحظه فراغت به سراغ ديوان لسان‏الغيب مى‏رود، آن نوجوانى كه هنوز جرأت ندارد سخن عشق را بر زبان آورد و نخستين لرزش‏هاى دل را در درون دارد… آن معلم دلسوزى كه براى شاگردان خود، در جستجوى پاسخ‏هاى روشنى درباره كلام حافظ است، آن فرزانه‏ايى كه در كنار مشغله‏هاى علمى و فرهنگى خود، اندك فرصتى براى پرداختن به عوالم ذوقى پيدا مى‏كند، هر يك از آنها اگر با حاشيه رفتن‏ها و پرگويى‏هاىِ ما استادان و پژوهشگران روبه‏رو شوند و فهميدنِ كلام حافظ را دشوار بيابد، آيا ما اين دنياى دلاويز را براى او دلگير نمى‏كنيم؟»[1]

از همين روست كه استعلامى، زبان روايتگر قصه‏پرداز را برمى‏گزيند و سعى مى‏كند تا با شناختى منطقى، زمانه حافظ را واكاود و سخن او را از ابهامات و ايهاماتش به در آورد تا به قول خود او خوانندگانش بتوانند در زمانى كوتاه، سيرى در دنياى بى‏كرانه حافظ داشته باشند.

 در واقع، پيش‏تر او در مقدمه سوم كتاب درس حافظ – درك منطقى كلام حافظ – اينگونه عمل كرده بود. مى‏توان گفت اين كتاب، مختصر و مجمل همان كتاب است در روايتى ساده‏تر و پخته‏تر.

 او مى‏نويسد: «براى درك منطقى سخن حافظ – و هر شاعر ديگر – اول بايد از خودمان بپرسيم كه او كِى و كجا زندگى مى‏كرده است؟ اولين فايده اين سؤال اين خواهد بود كه ما حافظ را، و فردوسى و خيام و سعدى و مولانا را، با موازين علوم امروزى و برداشت‏هاى جامعه شناسانه و روشنفكرانه امروز نگاه نكنيم.»[2] و در جايى ديگر، در توضيح اين درك منطقى، بعد از بيان اين نكته كه سنايى، مولانا و… هم از لفظهايى همچون «مِى» و «باده» استفاده كردند مى‏نويسد: در اشعار آنها، «همه اين تعبيرها روشن است و شما به آسانى فرق باده شيطان و مِى رحمان را درمى‏يابيد، امّا اين سادگى و روشنى در كلام حافظ نيست، به همين دليل من روى حال و هواى غزل تكيه مى‏كنم و آن را يكى از كليدهاى “درك منطقى كلام حافظ” مى‏دانم.» و بدين خاطر است كه ما در هر فصل، بيشتر از آنكه شاهد تحليل عرفانى و يا عروضى و منطقِ شعرى ابياتِ حافظ باشيم، از كوچه رندان گذر مى‏كنيم و هم‏نفس سلطان محمود و پيرِ مغان و صوفيان خانقاه مى‏شويم و از كنار مغ‏بچگان و ترسايان مى‏گذريم. در حقيقت استعلامى به دنبال دريافت منطق فضا و جان كلام است، اينكه «زمانه و شرايط زيست حافظ چگونه بوده است و حافظ در آن شرايط چه گفته و چگونه گفته است و اين گفته در آن زمانه و احوال چه معنايى مى‏توانست داشته باشد؟»

 كتاب حافظ به گفته حافظ، يك شناخت منطقى در 6 بخش و 195 صفحه تنظيم شده است. استعلامى در فصل‏ها به بررسى موضوعات زير پرداخته است:

 شيراز عصر حافظ، از سرگذشت حافظ، ذهن و انديشه حافظ، درك منطقى كلام حافظ و حافظ و ديگران. گرچه به گفته خود او پيش از اين بسيار شنيده و خوانده بوديم و از درياى سخن لسان‏الغيب بسيار نوشيده بوديم اما هر چه باشد خواندن دگرباره آن، آنهم به زبانى ساده و داستانى خالى از لطف نيست و البته كه «يك قصه بيش نيست اما از هر زبان كه مى‏شنوم نامكرر است».



[1] درس حافظ : نقد و شرح غزل‏هاى خواجه شمس‏الدين محمد حافظ، محمد استعلامى، تهران، انتشارات سخن، 1382، ص 4.

[2] همان، ص 48.