آدمیت همواره در تاریخ ایران حضور خواهد داشت/ فرشاد قربانپور

     اكنون نوشتن در مورد دكتر فريدون آدميت و آثارى كه از او بر جاى مانده است كار آسانى نيست و نمى‏توان در اين مجال اندك به بررسى و ارزش‏گذارى كارهاى او پرداخت. او يقيناً تاريخ‏ نگارى بى‏بديل و يكه و روشنفكرى بى‏مانند بود. يكه و بى‏مانند از اين زاويه كه لااقل به آنچه كه مى‏انديشيد تا آخرين روز حياتش پايبند ماند.

     چه امروز و چه در اين سال‏هايى كه آدميت رخت سكوت بر تن كرده بود پاره‏ اى از روشنفكران و تاريخ‏نويسان اقدام به نقد آثار آدميت كرده و خواستند بنايى ديگر بر تاريخ اين مرز و بوم برپا كنند. حقيقت در مقابل حقيقت موجود كه ناراست درآمد. به اين ترتيب موفقيت آنان نيز اندك بود. سؤال اينجاست كه آنان چقدر در ساختن بنايى جديد موفق بودند؟ پاسخ آن روشن است. حتى منتقدين آدميت بر اصولى تأكيد مى‏كردند كه آدميت مخالف آن بود و از اين جهت خود نيز گرفتار و يا بهتر است بگويم بر مبنايى حركت مى‏كردند كه آدميت پيش از اين پى ريخته بود. منتقدينش از اين جهت كه به مسائلى نقد مى‏كردند كه آدميت مطرح كرده بود خواه ناخواه تحت تأثير او بودند.

     اما برخى ديگر به نقد ديدگاه‏هاى آدميت پرداختند. از نظر منتقدين، آدميت از اين جهت كه با نگاهى هگلى و يا گاهى در چرخشى برعكس از نظر منتقدينش با نگاهى پوزيتيويستى به تاريخ مى‏نگريست قابل نقد دانسته مى‏شد. اما حقيقت اين است كه اين همه، نقد به آدميت نيست. در واقع به نظر مى‏رسد كه روشنفكرى ايران با طرح چنين مبحثى در حال نقد خويشتن است. در غير اين صورت كدام روشنفكر را سراغ داريم كه مانند آدميت از ابتدا تا انتها حالا چه درست و چه غلط در همان خط سير مستقيمى كه از ابتدا ترسيم كرده بود حركت كند. آيا منتقدين ما نمى‏توانند خطى را كه او از اميركبير و ايران ترسيم كرد و تا آخرين آثارش يعنى شورش بر امتيازنامه رژى، آشفتگى فكر تاريخى و جلد دوم ايدئولوژى نهضت مشروطيت همان را پى گرفت مشاهده كنند. او بنايى را معمارى كرد كه سخت استوار، محكم و بكارآمد شد و باقى هر بنايى بود كج و مژ و بر بنيانى سست صورت گرفت. اين معمار تاريخ ايران تنها كسى بود كه به كار خود استوار ماند. پس از او حباب‏هايى ساخته شد كه همگى در برابر نسيم بى‏تابند و نااستوار. البته در سال‏هاى اخير برخى ديگر از روشنفكران همچون آجودانى و… بر مسير و تاريخ‏نگارى آدميت صحه گذاشته راهش را ادامه دادند.

     اما در مجموع به نظر مى‏رسد در آن بستر تاريخى جز آدميت هيچ روشنفكر ديگرى در ايران نتوانست چنين بى‏نقص از آنچه كه در ابتدا طرح كرده بود حركت كند و زيگزاگ بى‏حد نداشته باشد. او هدف خود از كار تاريخ را شناخت اصول ترقى و انديشه مدرن اعلام كرد و تا آخر هم در همين مسير ثابت‏قدم ماند. از نظر او تاريخ مسيرى عقلانى را مى‏پيمايد و در نهايت دموكراسى و ترقى براى تمام كشورها و ملت‏ها بدست خواهد آمد. از اين رو وقتى به نوشتن آشفتگى فكر تاريخى در ايران دست مى‏برد كه به گمان او افرادى همچون آل‏احمد، شريعتى و بازرگان توجهى به اين عقلانيت تاريخى نداشته و بر مسيرى پاى مى‏كوبند كه در نهايت مشيت تاريخى چيزى غير از آن خواهد شد. از اين جهت مى‏توان نوشته او را نوشته‏اى و يا نصيحتى خيرخواهانه دانست. در آن سال‏هاى شور و شوق او اولين كسى بود كه اقدام به انتشار چنين نقدى كرد و تعجب بسيارى را برانگيخت و شايد اساساً اولين كسى بود كه با اسطوره آل‏احمد و شريعتى به صورت انتقادى روبرو شد. پس از اين آشفتگى فكر تاريخى مبناى نقدهايى قرار گرفت تا اينكه تاريخ بر نظر آدميت صحه گذاشت و مشيت تاريخى نيز چيزى غير از آنچه آنان تئوريزه مى‏كردند را به دنبال داشت.

     انديشه‏اى كه آدميت همواره به دنبال آن بود «انديشه ترقى» بود. از نظر او به هر حال ايران مدرن بايد پديد مى‏آمد و شايد هم به همين علت بود كه در همان دورانى كه اقدام به انتشار آشفتگى فكر تاريخى در ايران كرد همچنين در پى تشكيل حزبى سوسيال دموكرات بود چه او بود كه براى اولين بار تاريخ سوسيال دموكراسى در ايران را تحت عنوان فكر دموكراسى اجتماعى در نهضت مشروطيت ايران نوشت.

     اساساً فريدون آدميت را بايد تاريخ‏نگار مشروطه دانست و از آنجا كه مشروطه سنگ بناى اولين برخورد ما با تجدد و دنياى مدرن است بنابراين مى‏توان آدميت را راوى اصلى و يا تحليل‏گر مهم دوره‏اى بى‏بديل دانست. او خود از بازيگران اين عصر طلايى نبود اما رابطه بى‏واسطه‏اش با برخى از اين بازيگران از جمله مرحوم پدرش سبب شد كه نگاه او به مشروطيت و افراد آن دوره براساس روايت‏هايى بى‏مانند و اسنادى بى‏نظير باشد كه جز او از عهده هيچ مورخ ديگرى برنمى‏آمد. بدين سبب نمى‏توان از كنار آدميت به سهولت گذشت. او قابل ناديده‏انگارى نيست.

     در اهميت او همين بس كه وقتى در اين سال‏هاى اخير سكوت را برگزيد بسيارى در ايران يا در پى اين بودند كه سكوتش را با تشويق بشكنند و اين تاريخ‏نگار روشنفكر را ترغيب به نوشتن آثارش كنند هر چند كه فضاى لازم براى انتشار بدون دردسر آنها نبود و در ديگر سو نيز باز افرادى بودند كه قصد داشتند سكوت آدميت را با تهديد بشكنند. اما بر اين ترغيب و تهديد تنها آدميت بود كه پيروز شد. او در سكوت زيست و در سكوت بدرود حيات گفت.

 خود در مورد سكوتش مى‏گفت: «در سكوت حرفهاى بسيارى است براى گفتن. بگذار آنان ندانند كه من چه مى‏خواهم بگويم.»[1]

   او انسانى شريف و پاكدامن بود. اما يكى از خصلت و عادت‏هاى بد ما اين شده است كه در سوگ هر عزيز از دست رفته او را پاكدامن و شريف مى‏ناميم بدون اينكه مبنايى به دست دهيم. اما در مورد آدميت مى‏توان گفت او اكنون به مدد آثارى كه از خود بر جاى گذاشته زنده است و اين دليلى بر شرافت او است. حكايتى نقل مى‏كنند كه در روستايى سن مردگان را براساس مقدار سالى كه در تحصيل علم و دانش و نشر آن سپرى كردند بر سنگ قبور مى‏نوشتند. از اين رو سن آنان به زحمت به ده و يا بيست مى‏رسيد. اما وقتى بدانيم آدميت اميركبير و ايران را در سن 23 سالگى نوشت آن وقت مى‏توانيم براساس آن حكايت بگوييم كه او بيش از 64 سال زيست و اين عمر كمى نيست و به زحمت دست يافتنى‏ست. آدميت پايه‏گذار راه و روشى بود كه پس از او ادامه خواهد يافت و اين خود نيز بر حضور مداوم او در تاريخ ما و زمانه ما منجر خواهد شد. بازتوليد او و بازحيات او مى‏تواند به بارور شدن بيشتر درخت روشنفكرى و انديشه در ايران منجر شود. اما صدهزار افسوس از غيبت نوشته‏هاى اخيرتر او.



[1] گفت‏وگوى آدميت با نگارنده چند ماه قبل از درگذشت