دانشجوى دانشکده حقوق بودم که کتاب امیرکبیر و ایران را خواندم، و با اندیشه دکتر فریدون آدمیت و سبک و سیاق او آشنا شدم. روش او در تاریخنگارى، و تعقّل فلسفى و روح علمى حاکم بر اثر وى ستایشانگیز بود و نثر استوار و پر نکتهاش از خواننده دل مىربود. از آن پس دیدار با دکتر آدمیت و گفتگو با او آرزوى من شد. این آرزو در بهار ۱۳۵۸ برآورده گشت.
در تابستان ۱۳۵۷ به توصیه شادروان دکتر حمید عنایت که استاد و دوست من بود، سرگرم گردآورى رسالات «میرزا ملکم خان» بودم. به کتابخانه ها سر زدم. مجموعه هاى خطى را دیدم و به اشخاصى که گمان مىکردم رسالات ملکم در نزد آنان یافت مىشود، مراجعه کردم. بسیارى از آن رساله ها را یافتم. اما یافتن سه رساله ملکم برایم ناممکن گشت. چون از همه جا و همه کس ناامید شدم به دکتر آدمیت متوسل شدم و او فتوکپى سه رساله صراط المستقیم، نمونه خطوط آدمیت و روشنایى را (که هر سه به خط «میرزا عباسقلى آدمیت» پدر وى بود) کریمانه در اختیارم نهاد. (البته سپس دریافتم و دکتر آدمیت نیز دریافته بود که صراط المستقیم نوشته ملکم نیست).
براى گرفتن رساله ها به هتل «کنتیننتال» (هتل لاله کنونى) رفتم، و براى نخستین بار با دکتر آدمیت دیدار کردم. وى مرا به پیگیرى پژوهش تشویق کرد و منابعى را که در خاطر داشت به من شناساند. نکته اى هم گفت که شنیدش را از او جالب توجه یافتم. او گفت که عقاید اقتصادى میرزا ملکم خان دیگر صدق نمىکند. این نکته براى کسانى که دکتر آدمیت را هوادار سرسخت اندیشه ملکم مىپندارند مىتواند جالب توجه باشد. وى این معنى را دستکم دو بار دیگر به من گفت. پس از آن دیدار، رابطه ام با دکتر آدمیت قطع شد. تا اینکه در سال ۱۳۷۶ یک نسخه کتاب زندگى و اندیشه میرزا ملکم خان ناظم الدوله را براى او فرستادم. او تلفنى از من تشکر کرد و خواست که به دیدارش بروم و من چنین کردم.
پس از هیجده سال او را پیر و تکیده یافتم. از بیمارى ریوى و عروقى رنج مىبرد، با این حال حافظه اش نیرومند بود و در دیدارهاى مکررى که با وى داشتم دریافتم که تاریخ ایران معاصر را در حافظه دارد. حتى برخى از مطالب تاریخى را با ذکر شماره صفحه کتابها باز مىگفت.
در دیدار با دکتر آدمیت به او گفتم که آثارت ممتاز و پسند خاطر ارباب فرهنگ است. سبک نوشتارى و روش کارت را تقلید مىکنند، چونان که در بسیارى از نوشتههاى تاریخى جاى پاى سبک دکتر آدمیت به عیان دیده مىشود، اما کسانى هم هستند که بر برخى از دیدگاهها و داورىهایت درباره رویدادها یا اندیشههاى کسانى که دربارهشان پژوهش کردهاى، خرده مىگیرند که البته نقد علمى و بىطرفانه سودمند است. اما من علت این کار را، صراحت شما و بىپرده سخن گفتنتان مىدانم. چرا که شما در برخورد با مکاتب فکرى و سیاسى خاص یا اشخاص معین با صراحتى مغایر با رسم زمانه سخن گفتهاید. دکتر آدمیت با خونسردى پاسخ داد، من به سالیان آثارى پدید آوردهام که اکنون بر درستى آنها پافشارى نمىکنم. بگذار دیگران درباره آنها چنان که مىخواهند داورى کنند. در یکى از دیدارهایى که با دکتر آدمیت داشتم دوست فاضلى که خود را مجاز به بردن نامش نمىدانم، به او گفت که در اروپا و آمریکا آثارت را مثله مىکنند و از پاره هاى آن رساله پایان نامه درست مىکنند و فوق لیسانس و دکترا مىگیرند، و دکتر آدمیت با خونسردى گفت بگذار هر چه مىخواهند بکنند.
دیدارهاى بعدى من و دکتر آدمیت به بحث و گفتگو درباره مطالب و مسائل تاریخى و سیاسى ایران، به ویژه ایران عصر قاجار و پهلوى اول که حوزه پژوهش او بود مىگذشت. به رغم شایعاتى که درباره بىحوصلگى و کمجوشى او با دیگران وجود داشت، گرم و صمیمانه سخن مىگفت درباره رویدادهاى سیاسى و اجتماعى ایران معاصر بسیار مىدانست، و درباره مردان سیاسى چون تقىزاده و تیمورتاش و على اکبر داور نکته هایى ارزشمند و شنیدنى مىگفت.
آثار دکتر آدمیت به سبب اعتبار علمى آنها مرجع است، و کسانى که به تاریخ معاصر ایران به ویژه تاریخ اندیشه مىپردازند از مراجعه به آنها ناگزیرند و به گفته دکتر هما ناطق به وجهى وامدار دکتر آدمیت اند.
پرداختن به آثار دکتر آدمیت، فراتر از حوصله این گفتار کوتاه است، با این حال گذرا و کوتاه نکتههایى در حد بضاعت کم خود مىآورم. عناصر مهم در تاریخنویسى دکتر آدمیت یکى نوگرایى و نوسازى ایران و دیگرى منافع ملى است. ابزارهاى رسیدن به نوینگى و نگاهداشت منافع ملى، از دید او، ناسیونالیسم و حکومت قانون است، و بر روش تاریخنویسى او عقلانیت فلسفى (فلسفه اثباتى) حاکم است. تمام جریانهاى اندیشگى نو که از سالهاى جنگ ایران و روس آغاز مىشود، به حرکت مشروطهخواهى مىرسد و حکومت مشروطه یا مردمسالارى تحقق عینى مبارزات فکرى و عملى مردم ایران است. هر اندیشه مخالف با نوینگى و هر کردار سیاسى و اجتماعى مغایر با منافع ملى را رد مىکند، و در این موارد اهل مماشات و مجامله نیست. بىپرده و بىپروا سخن مىگوید. آثارش متکى به اسناد و مدارک دست اول است، و هرگاه که در تشخیص و شناسایى مدرکى اشتباه کرده در اولین فرصت به اشتباه خود خستو شده و در مقام اصلاح و رفع اشتباه برآمده است. البته این گونه اشتباهات نادر در مورد رسالههاى خطى بهویژه رسالات منسوب به ملکم پیش آمده است. چرا که برخى از مجموعههاى خطى بدون بررسى و تشخیص نویسنده راستین هر رساله، تدوین شده است. براى مثال در کتابخانه ملى مجموعهاى به نام ملکم هست که آثارى از دیگران در جزو آنها ضبط شده است. این نویسندگان نام خود را ننوشتهاند، و چون در اندیشه، به ملکم نزدیکند، پژوهنده را دچار اشتباه مىکنند. وانگهى ملکم در روزگار قاجار وضعیتى همانند خیام داشت. همچنان که در گذشته هر رباعى شکآلودى را به خیام نسبت مىدادند، در روزگار قاجار نیز هر نوشتهاى را که رنگ و بوى نوجویى و ترقىخواهى داشت، به ملکم مىبستند. این معنى را دکتر آدمیت به نویسنده این سطور یادآور شد. وى گفت من در کتابخانه ملى به مجموعهاى از رسالات خطى برخوردم که گمان کردم همه آنها نوشته ملکم است، بعد متوجه شدم که برخى از آنها نوشته دیگران است. پژوهندگان دیگر چون محمد محیط طباطبایى و اسماعیل رائین نیز همین اشتباه را کردهاند، اما دکتر آدمیت آن مایه شرافت علمى داشت که اشتباه خود را با صراحت بنویسد. نمونه، رساله انشاءالله ماشاءالله است که به قلم میرزا آقاخان کرمانى است و دکتر آدمیت آن را نوشته میرزا ملکم خان پنداشته بود و سپس در کتاب اندیشههاى میرزا آقاخان کرمانى اشتباه خود را تصحیح کرد. همچنین رساله صراطالمستقیم را مانند پژوهندگان دیگر نوشته ملکم دانسته بود، اما سپس به این انتساب شک کرد و به من یادآورى کرد که سبک و سیاق نویسنده آن رساله با سبک ملکم همخوانى ندارد. سپس معلوم شد که نویسنده رساله صراط المستقیم میرزا یوسف لشکرنویس است نه ملکم. در میان رسالههاى عصر قاجار، رسالهاى هست که آن را با سه عنوان «سیاحى گوید»، «فرقه کج بینان» و «چهار چشمان» خواندهاند. دکتر آدمیت در کتاب فکر آزادى و مقدمه نهضت مشروطیت، نویسنده آن را ملکم دانسته بود. من در انتساب آن رساله به ملکم شک داشتم، زیرا سبک نوشتارى که در آن رساله به کار رفته است با سبک ملکم همانند ندارد. در آن لغات و اصطلاحات عربى و صناعت ادبى به کار رفته که در آثار ملکم همانند ندارد. مهمتر از این، میرزا فتحعلى آخوندزاده در نامهاى به میرزا جعفر قراجهداغى از روش انتقادى ملکم در رساله پلتیکاى دولتى به عنوان نمونه یاد مىکند، و نامى از رساله مورد بحث نمىبرد، در حالى که آن رساله اثر برجستهاى است در انتقاد از روش دبیران عصر قاجار. آن رساله همانندى عجیبى دارد به قصه «فارسى شکر است» جمالزاده و من در یکى از شمارههاى کتاب ماه ادبیات و فلسفه این همانندى را نشان دادهام و امکان اقتباس جمالزاده را از آن رساله باز گفتهام. هنگامى که مطلب را با دکتر آدمیت درمیان گذاشتم دیدگاه مرا تأیید کرد و افزود که سبک نوشتارى نویسنده «سیاحى گوید» با سبک ملکم متفاوت است، ملکم سواد فارسى کمى داشت، و آن عربى نویسى مفصل نویسنده رساله مذکور و جناسهاى فراوانى که به کار برده فراتر از حدود اطلاعات ادبى ملکم است.
این مطالب را نوشتم تا نشان دهم که دکتر آدمیت فارغ از تعصب بود. آن دانشى مرد با معلومات بسنده و شیوهاى نو و پسندیده آثار علمى معتبرى پدید آورد و در تاریخنویسى ایران فصلى تازه آغاز کرد. فرهنگ ایران زمین همواره مدیون کوششهاى اوست. یادش گرامى باد و روانش شاد.