یادها از دکتر آدمیت/ حجت الله اصیل

    دانشجوى دانشكده حقوق بودم كه كتاب اميركبير و ايران را خواندم، و با انديشه دكتر فريدون آدميت و سبك و سياق او آشنا شدم. روش او در تاريخ‏نگارى، و تعقّل فلسفى و روح علمى حاكم بر اثر وى ستايش‏انگيز بود و نثر استوار و پر نكته‏اش از خواننده دل مى‏ربود. از آن پس ديدار با دكتر آدميت و گفتگو با او آرزوى من شد. اين آرزو در بهار 1358 برآورده گشت.

     در تابستان 1357 به توصيه شادروان دكتر حميد عنايت كه استاد و دوست من بود، سرگرم گردآورى رسالات «ميرزا ملكم خان» بودم. به كتابخانه‏ ها سر زدم. مجموعه ‏هاى خطى را ديدم و به اشخاصى كه گمان مى‏كردم رسالات ملكم در نزد آنان يافت مى‏شود، مراجعه كردم. بسيارى از آن رساله ‏ها را يافتم. اما يافتن سه رساله ملكم برايم ناممكن گشت. چون از همه جا و همه كس نااميد شدم به دكتر آدميت متوسل شدم و او فتوكپى سه رساله صراط المستقيم، نمونه خطوط آدميت و روشنايى را (كه هر سه به خط «ميرزا عباسقلى آدميت» پدر وى بود) كريمانه در اختيارم نهاد. (البته سپس دريافتم و دكتر آدميت نيز دريافته بود كه صراط المستقيم نوشته ملكم نيست).

     براى گرفتن رساله ‏ها به هتل «كنتيننتال» (هتل لاله كنونى) رفتم، و براى نخستين بار با دكتر آدميت ديدار كردم. وى مرا به پيگيرى پژوهش تشويق كرد و منابعى را كه در خاطر داشت به من شناساند. نكته ‏اى هم گفت كه شنيدش را از او جالب توجه يافتم. او گفت كه عقايد اقتصادى ميرزا ملكم خان ديگر صدق نمى‏كند. اين نكته براى كسانى كه دكتر آدميت را هوادار سرسخت انديشه ملكم مى‏پندارند مى‏تواند جالب توجه باشد. وى اين معنى را دست‏كم دو بار ديگر به من گفت. پس از آن ديدار، رابطه‏ ام با دكتر آدميت قطع شد. تا اينكه در سال 1376 يك نسخه كتاب زندگى و انديشه ميرزا ملكم خان ناظم‏ الدوله را براى او فرستادم. او تلفنى از من تشكر كرد و خواست كه به ديدارش بروم و من چنين كردم.

    پس از هيجده سال او را پير و تكيده يافتم. از بيمارى ريوى و عروقى رنج مى‏برد، با اين حال حافظه‏ اش نيرومند بود و در ديدارهاى مكررى كه با وى داشتم دريافتم كه تاريخ ايران معاصر را در حافظه دارد. حتى برخى از مطالب تاريخى را با ذكر شماره صفحه كتاب‏ها باز مى‏گفت.

    در ديدار با دكتر آدميت به او گفتم كه آثارت ممتاز و پسند خاطر ارباب فرهنگ است. سبك نوشتارى و روش كارت را تقليد مى‏كنند، چونان كه در بسيارى از نوشته‏هاى تاريخى جاى پاى سبك دكتر آدميت به عيان ديده مى‏شود، اما كسانى هم هستند كه بر برخى از ديدگاه‏ها و داورى‏هايت درباره رويدادها يا انديشه‏هاى كسانى كه درباره‏شان پژوهش كرده‏اى، خرده مى‏گيرند كه البته نقد علمى و بى‏طرفانه سودمند است. اما من علت اين كار را، صراحت شما و بى‏پرده سخن گفتنتان مى‏دانم. چرا كه شما در برخورد با مكاتب فكرى و سياسى خاص يا اشخاص معين با صراحتى مغاير با رسم زمانه سخن گفته‏ايد. دكتر آدميت با خونسردى پاسخ داد، من به ساليان آثارى پديد آورده‏ام كه اكنون بر درستى آنها پافشارى نمى‏كنم. بگذار ديگران درباره آنها چنان كه مى‏خواهند داورى كنند. در يكى از ديدارهايى كه با دكتر آدميت داشتم دوست فاضلى كه خود را مجاز به بردن نامش نمى‏دانم، به او گفت كه در اروپا و آمريكا آثارت را مثله مى‏كنند و از پاره ‏هاى آن رساله پايان‏ نامه درست مى‏كنند و فوق‏ ليسانس و دكترا مى‏گيرند، و دكتر آدميت با خونسردى گفت بگذار هر چه مى‏خواهند بكنند.

     ديدارهاى بعدى من و دكتر آدميت به بحث و گفتگو درباره مطالب و مسائل تاريخى و سياسى ايران، به‏ ويژه ايران عصر قاجار و پهلوى اول كه حوزه پژوهش او بود مى‏گذشت. به ‏رغم شايعاتى كه درباره بى‏حوصلگى و كم‏جوشى او با ديگران وجود داشت، گرم و صميمانه سخن مى‏گفت درباره رويدادهاى سياسى و اجتماعى ايران معاصر بسيار مى‏دانست، و درباره مردان سياسى چون تقى‏زاده و تيمورتاش و على اكبر داور نكته ‏هايى ارزشمند و شنيدنى مى‏گفت.

     آثار دكتر آدميت به سبب اعتبار علمى آنها مرجع است، و كسانى كه به تاريخ معاصر ايران به‏ ويژه تاريخ انديشه مى‏پردازند از مراجعه به آنها ناگزيرند و به گفته دكتر هما ناطق به وجهى وامدار دكتر آدميت ‏اند.

     پرداختن به آثار دكتر آدميت، فراتر از حوصله اين گفتار كوتاه است، با اين حال گذرا و كوتاه نكته‏هايى در حد بضاعت كم خود مى‏آورم. عناصر مهم در تاريخ‏نويسى دكتر آدميت يكى نوگرايى و نوسازى ايران و ديگرى منافع ملى است. ابزارهاى رسيدن به نوينگى و نگاهداشت منافع ملى، از ديد او، ناسيوناليسم و حكومت قانون است، و بر روش تاريخ‏نويسى او عقلانيت فلسفى (فلسفه اثباتى) حاكم است. تمام جريان‏هاى انديشگى نو كه از سال‏هاى جنگ ايران و روس آغاز مى‏شود، به حركت مشروطه‏خواهى مى‏رسد و حكومت مشروطه يا مردم‏سالارى تحقق عينى مبارزات فكرى و عملى مردم ايران است. هر انديشه مخالف با نوينگى و هر كردار سياسى و اجتماعى مغاير با منافع ملى را رد مى‏كند، و در اين موارد اهل مماشات و مجامله نيست. بى‏پرده و بى‏پروا سخن مى‏گويد. آثارش متكى به اسناد و مدارك دست اول است، و هرگاه كه در تشخيص و شناسايى مدركى اشتباه كرده در اولين فرصت به اشتباه خود خستو شده و در مقام اصلاح و رفع اشتباه برآمده است. البته اين گونه اشتباهات نادر در مورد رساله‏هاى خطى به‏ويژه رسالات منسوب به ملكم پيش آمده است. چرا كه برخى از مجموعه‏هاى خطى بدون بررسى و تشخيص نويسنده راستين هر رساله، تدوين شده است. براى مثال در كتابخانه ملى مجموعه‏اى به نام ملكم هست كه آثارى از ديگران در جزو آنها ضبط شده است. اين نويسندگان نام خود را ننوشته‏اند، و چون در انديشه، به ملكم نزديكند، پژوهنده را دچار اشتباه مى‏كنند. وانگهى ملكم در روزگار قاجار وضعيتى همانند خيام داشت. همچنان كه در گذشته هر رباعى شك‏آلودى را به خيام نسبت مى‏دادند، در روزگار قاجار نيز هر نوشته‏اى را كه رنگ و بوى نوجويى و ترقى‏خواهى داشت، به ملكم مى‏بستند. اين معنى را دكتر آدميت به نويسنده اين سطور يادآور شد. وى گفت من در كتابخانه ملى به مجموعه‏اى از رسالات خطى برخوردم كه گمان كردم همه آنها نوشته ملكم است، بعد متوجه شدم كه برخى از آنها نوشته ديگران است. پژوهندگان ديگر چون محمد محيط طباطبايى و اسماعيل رائين نيز همين اشتباه را كرده‏اند، اما دكتر آدميت آن مايه شرافت علمى داشت كه اشتباه خود را با صراحت بنويسد. نمونه، رساله انشاءالله ماشاءالله است كه به قلم ميرزا آقاخان كرمانى است و دكتر آدميت آن را نوشته ميرزا ملكم خان پنداشته بود و سپس در كتاب انديشه‏هاى ميرزا آقاخان كرمانى اشتباه خود را تصحيح كرد. همچنين رساله صراطالمستقيم را مانند پژوهندگان ديگر نوشته ملكم دانسته بود، اما سپس به اين انتساب شك كرد و به من يادآورى كرد كه سبك و سياق نويسنده آن رساله با سبك ملكم همخوانى ندارد. سپس معلوم شد كه نويسنده رساله صراط المستقيم ميرزا يوسف لشكرنويس است نه ملكم. در ميان رساله‏هاى عصر قاجار، رساله‏اى هست كه آن را با سه عنوان «سياحى گويد»، «فرقه كج بينان» و «چهار چشمان» خوانده‏اند. دكتر آدميت در كتاب فكر آزادى و مقدمه نهضت مشروطيت، نويسنده آن را ملكم دانسته بود. من در انتساب آن رساله به ملكم شك داشتم، زيرا سبك نوشتارى كه در آن رساله به كار رفته است با سبك ملكم همانند ندارد. در آن لغات و اصطلاحات عربى و صناعت ادبى به كار رفته كه در آثار ملكم همانند ندارد. مهم‏تر از اين، ميرزا فتحعلى آخوندزاده در نامه‏اى به ميرزا جعفر قراجه‏داغى از روش انتقادى ملكم در رساله پلتيكاى دولتى به عنوان نمونه ياد مى‏كند، و نامى از رساله مورد بحث نمى‏برد، در حالى كه آن رساله اثر برجسته‏اى است در انتقاد از روش دبيران عصر قاجار. آن رساله همانندى عجيبى دارد به قصه «فارسى شكر است» جمالزاده و من در يكى از شماره‏هاى كتاب ماه ادبيات و فلسفه اين همانندى را نشان داده‏ام و امكان اقتباس جمال‏زاده را از آن رساله باز گفته‏ام. هنگامى كه مطلب را با دكتر آدميت درميان گذاشتم ديدگاه مرا تأييد كرد و افزود كه سبك نوشتارى نويسنده «سياحى گويد» با سبك ملكم متفاوت است، ملكم سواد فارسى كمى داشت، و آن عربى نويسى مفصل نويسنده رساله مذكور و جناس‏هاى فراوانى كه به كار برده فراتر از حدود اطلاعات ادبى ملكم است.

    اين مطالب را نوشتم تا نشان دهم كه دكتر آدميت فارغ از تعصب بود. آن دانشى مرد با معلومات بسنده و شيوه‏اى نو و پسنديده آثار علمى معتبرى پديد آورد و در تاريخ‏نويسى ايران فصلى تازه آغاز كرد. فرهنگ ايران زمين همواره مديون كوشش‏هاى اوست. يادش گرامى باد و روانش شاد.